برای سوررئالیستها شعر تنها نوشتن ِ شعر یا متن شاعرانه و پس کار ِ ناب ِ ادبی نبود.شعر، نگاه ِ تازه به انسان و جامعه بود. شعر، دیگر نه توجه به جمع ِ واژگان که به خود ِ زندگی بود. شعر برای آنان از اخلاق (اتیک Ethic) جداییناپذیر بود. سوررئالیستها به شعر بُعدی ژرفتر در نزدیکی به زندگی دادند. از نگاه ِ آنان تنها انسان آزادی میتوانست شعر را تجربه کند که به نیروی تخیل تضادهای میان واقعیت و رویا، خرد و بیخردی را نابود کرده و از این راه بتواند به واقعیت ِ نوین برسد. برای دستیابی به واقعیت ِ نوین، کشف نقطهای که ستیزهای کهن کنار گذاشته شود، هدف سوررئالیستها بود. نمونههایی از شعر سوررئالیستی:
هانس آرپ [Hans Arp] زیر و رو بر صندلی
انسانی دو نیم میشود. تکهای از آسمان جدا میشود. تکهی آسمان دو نیم میشود. مردی پیر زیر و رو بر صندلی نشسته است. پاها به بالا دستها به پایین. بر پاهاش محتاط تکهای کوچک از آسمان حمل میکند. با احتیاط ِ بسیار تکه آسمان را میان ِ پاهاش گرفته تا فرو نریزد. در دستهاش به عکس به سرسختی ِ بسیار تکهای آسمان فرومیکشد. در کف دستان میفشارد. نرم در میان دستان میساید. ماسهی داغ ِ صحرا از دستاناش جاری میشود.
کبوتر: در این شعر هم شکل (کبوتر و فواره) و هم مضمون اهمیت دارد. کاری از شعبدهباز واژه و تصویر: رنه ماگریت.
بارش: شعری از گیوم آپولینر. واژگان کنار ِ کارکرد ِ واژگانی، در حال ِ بارشاند.
جنبههای سوررئالیسم سوررئالیسم (حدود 1926)، همچون داداییسم، آغاز جنبش ِ ادبی نوینی بود. با اینحال جنبههای آغازین ادبی را در هنر تصویرگری نیز میتوان به کار برد. تصادف یا "object trouvé" سوررئالیستها میخواستند مرزهای خودآگاه ِ انسانی را از میان بردارند، به گونهی نظاممند به پژوهش در مرز میان ِ خرد ِ منطقگرا و همهی جنبههای دیگری که در تضاد با گفتمان ِ منطقی وجود داشت، بپردازند. آنان در مفهوم "تصادف" میکاویدند تا به شیوههای نوینی دست یافته و بازتاباش دهند. عشق در زندگی ِ سوررئالیستی، عشق در مرکز روابط ِ انسانی قرار داشت. عشق بی چون و چرا به رابطهی جنسی بدون تابو وابسته بود. برای همین مارکی دو ساد را میستودند "چرا که تابوها عشق واقعی را ناممکن میکنند، امکانات انسان را محدود کرده و جلوی پیشرفت ِ او را میگیرند." معجزه اساس ِ زندگی ِ سوررئالیستی جست و جوی مدام ِ 'le merveilleux' (معجزه / شگفتی) بود. دقت ژرف در جنبههای غیرعادی ِ واقعیت و به ویژه روش ِ نگاه و برداشت ِ نو گام نخست بود که برتون در "مانیفست سوررئالیسم" از آن نام برده است. "خلاصه: شگفتی همیشه زیباست، همهی شگفتی زیباست، و مهمتر اینکه تنها شگفتی زیباست." سوررئالیستها در سفرهاشان به جست و جوی شگفتی در انسانهای نخستین بودند. آنان از جنبهی جادویی این فرهنگها به شگفت میآمدند. سودا توجه به همهی شکلهای سودا، دفاع پرشور از سودازدگان – در واقع به معنای کسانی که خود را با معبارهای اجتماعی تطبیق نمیدادند- و تحسین ِ بیان ِ شفاهی ِ سودازدگان، دغدغهی برتون و یاراناش بود. آنان به جنبهی هوشمندانهی برخی بیماریهای روانی را – که از کشفیات زیگموند فروید بود- توجه داشتند؛ زیرا آنان قویتر از هر کسی در جهان ِ رویا و خیال میزیند و در بیان ِ شفاهی گاه بسیار قویتر از فرد "عادی" به ژرفای ناخودآگاه میروند. قلمرو خیال، هذیان و وهم را فراتر از خرد ِ منطقگرای ِ خشک میگزینند. لویی آراگون و آندره برتون در 1928 متنی به چاپ رساندند:"هیستری حالت ِ غیر قابل کنترل روحی است که ویژگی آن اختلال در ارتباط میان ِ من با جهانی است که فکر میکند وابسته است... هیستری نشان ِ بیماری نیست و از همهی جنبهها میتواند به مثابهی ابزار ِ بیان در بالاترین سطح دیده شود." طنز سوررئالیستها طنز را بهترین سلاح ِ فرد علیه همهی ابزار ِ فشار میدانستند. "زیرا طنز جان را بسط میدهد، انسان را از همهی فشارهای اخلاقی و اجتماعی میرهاند. کسی که سلاح طنز به دست گیرد، از واقعیت فراتر میرود و زندگی را به گونهی تماشاگر مینگرد. طنز نقاب از ریا و دغل و تظاهر میگیرد. همهی ارزشها و انگارهای موجود و به واقع تثبیت شده در طول سدهها را به تردید میکشد. طنز، حاصل ِ شورش علیه نظم ِ موجود است، انکار قطعی ِ پذیرش ِ پیشداوریهای اجتماعی و اخلاقی است."(رنه ماگریت) در فیلم "سگ اندلسی" که لویی بونوئل با یاری سالوادور دالی ساخته است، تصویرهای و صحنههایی بس قویتر از متن ِ نوشته شده است و نشان دهندهی اینکه سوررئالیستها از سلاح ِ طنز سیاه چهگونه استفاده میکردند. شعر برای سوررئالیستها، شعر، نگاه ِ تازه به انسان و جامعه بود.
آندره برتون شاعر با روشهای فرویدی تداعی ِ آزاد و تعبیر رویا به تجربهگری پرداخت. در نخستین "مانیفست سوررئالیسم" آن را به خودکاری ِ ناب ِ روان معنا کرد که عدم کنترل، جای گفتمان، زیباشناسی یا اخلاق را میگیرد. نگارگران سوررئالیست از درون ِ تصویرهای خیالی و تصادفی به زمان کار، طراحی یا نقاشی میکشیدند. کار سوررئالیستها فیگوراتیو بود اما نه واقعی (رئال)، چرا که اشیای قابل بازشناسی چنان نقش میشدند که دیدنشان به آن شکل تنها در خیال و رویا ممکن بود.
[اشاره: فروید نخستین کسی بود که روش تداعی ِ آزاد را بنا گذاشت. نقطه حرکت از این بود که تجربههای فروخفتهی به سایه رفته همیشه جلوه خواهند کرد. در روش تداعی فرویدی فرد تشویق میشود که در آرامش فکر را رها کند و یادها و احساسات زمان کودکی را به یاد آورد. فرد باید بکوشد با بیان آنچه به یاد آورده و یا به فکرش رسیده، از سانسور خودآگاهانهی کلمه یا تصویر چشم بپوشد، حتا اگر تصویر بیمعنا، غیرمنطقی، وسوسهآمیز یا دردناک باشد.]
سالوادور دالی (1989-1904)
وسوسه سنت آنتونیوس (1946)، موزه سلطنتی هنرهای زیبا در بروکسل
در این نقاشی، حالت نفسگیر ِ کابوس دارد نفس میکشد. خیلی از نشانههای کار دالی از جهان ناخودآگاه، رویا، هذیان و وسوسه میآیند. محالی، دگرگونی شکل، کنار هم گذاشتن اشیا و شکلها بدون اشاره به معنای خاص، بخشی از شیوهی کار او هستند. اسب در پیشزمینه هم نشان ِ قدرت است و هم لذت. فیل ِ پشت ِ اسب جامی از هرزهگری حمل میکند با زن برهنهی ایستاده در آن. بخشی از صومعهی Escuriaal (صومعهی اگوستین در اسپانیا)، نماد ِ نظم روحی و اینجهانی در ابر پنهان است.
رنه ماگریت (1967-1898)
این پیپ نیست، 1929، موزه هنر، لس آنجلس
Ceci n'est pas une pipe یا shock and aweبه شیوهی بلژیکی دوست و دشمن ِ ماگریت را به سال 1929 مبهوت کرد. میان دو جنگ ِ جهانی پیپ بسیار بزرگی کشید و زیرش نوشت: این پیپ نیست. بله؟ شوخی داری با ما؟ شاید. زیرا آنچه میخواست این بود که رابطهی خود به خودی ِ واژه و اشیا را به تردید بکشاند. این پیپ ِ نقاشی شده، اتفاقن خیلی پیپ ِ واقعی است. کار او نقش ِ راز و تصویرهای رویایی بود: پیشبخاری که قطاری از آن بیرون میآید، رهگذران ِ ایستاده با کلاه شاپو در پرواز.
زمان ِ سوراخ شده، 1939، انستیتوی هنر شیکاگو
پل دلوُو (1994-1897) [Paul Delvaux] "زمان کار از شادی بسیار انباشته میشدم، به زمان آفرینش خود را به تمامی به نقاشی میسپردم. روی هر موضوع ِ نهایت دقت کار میکردم تا به هماهنگی و توازن ِ دلخواه برسم. این کار توان بسیار میطلبد، نخست به خاطر ِ معماری ِ ضروری ِ پرده، بعد انتخاب رنگها، که باید در هارمونی با بیان ِ شاعرانهای باشد که میخواهی به پرده بدهی. دوستان خوب، دیدارکنندگان، امیدوارم در تماشای کارها به همان شادی برسید که من در زمان ِ کار تجربه کردهام." طلوع، 1937 – گوگنهایم، نیویورک
ونوس خوابیده، 1944- گالری تیت لندن
از بسیار کسان دیگر نیز میتوان نام برد؛ چون: ماکس ارنست، خوآن میرو، ایو تانگوی و...
|