حضورشیطانی طغیان

آزیتا قهرمان

 

 سنت دادییست ها درهم شکستن و فرو پاشی تمام سنت ها بود. آنها با شجاعتی غیر منتظره تصویرتحریف شده ای از مونالیزا را با  ریش و سبیل در معرض نمایش عموم گذاشتند .  با کلاه سیلندری برسر و  پاهای زندانی  در کیسه گونی تاتی تاتی کنان شعرهایشان را خواندند ومیان تلفظ کلماتی نامفهوم و صدای کوبش طبل ادای  رقصیدن خرس ها  را  درآوردند .

خلاقیت هنری قرن بیستم بیش ازآنکه  ستایشگرروح  آپولونی و سرسپرده ی الهگان هنر باشد وارث عصیان پرومته ،ذکاوت هرمسی و سرشت جنون آسای دیونیزوسی  بود.
 وظیفه مقدس دادئیسم دست انداختن باورها ی مورد احترام ، ضدیت با تعاریف ومحدودیت های تحمیلی بردرک هنری بود ، نفی همه ی آنچه به عنوان یک اصل ماندگار ادعای بیان  حقیقت و راستی را داشت  ، حتی سعی و پافشاری  خود آنان برای تعریف دادائیسم .تریستان تزارا نوشت  به دادا اعتمادنکنید دادا همه چیز هست و به همه چیز شک می کند اما دادا های واقعی با دادا مخالفند .

در سال ۱۹۲۴ سوررئالیست ها در نخستین مانیفست خود مهمترین شیوه ارائه ی سبک فرا واقعگرایی را خودکاری محض در غیاب هر گونه نظارت عقل،   فارغ از هرداوری هنری و اخلاقی تعریف کردند و بارها در دفاعیات و نوشته هایشان از واژه های شورش ، عصیان، طغیان ، انقلاب، شکستن مرزها و عادات ، تغییر واقعیت ودرک شهودی صحبت کردند .    برای آنان مرز بین جنون و تعقل تنها در بیان آزادانه ی رویا ها و تخیلات شگفت وغیرمنتظر برداشته می شد ،مسیری که می توانست درک واقعیت را دگرگون کند . نیرویی عمیق و حقیقی که چهره ی آنچه را که  هست گسترش می دهد.

سوررئالیسم خود را متعهد به تصحیح تعاریف و کلیشه های کهنه از واقعیت می دانست  و ابزار آنها در ارایه ی این کشف ،  نگارش خودکار ،شرح خواب ها و روایت های خلسه وار و توهمات ، شعر ها و نقاشی هایی بود که اروتیسم ، ضمیرناخودآگاه،  تصادف و رویا ، تناقض و تجارب درونی غیر معمول و ممنوع عنصر اصلی آن به شمار می آمد.

گویی تنها تخیل با مرز های بی حد و نا مکشوف با حیطه های ابدی ومتغیر قدرت رودررویی و نجات  هنر رو به انحطاط جامعه ای در هم شکسته در فاصله ی  دو جنگ ویرانگر را داشت .  نوعی عناد و سرکشی در استفاده ی نابجا از کلمات و اشیا در زمینه ای غریب و  گاه شوک آور که باور مخاطب را وادار به اعجاب و تلاش برای ارتباط با موضوع جدید و به هم ریختن  معنا های همیشگی می کند.
هیچ چیزی همان نیست که می نماید . ویران کردن ، دوباره  ساختن، دوباره دیدن .....

افکار ارتجاعی در هنر و جامعه ، محدودیت های ارزشی و اخلاقی عمومی مورد تهاجم و نفرت سوررئالیست ها بود .از این جهت سوررئالیسم را حلقه اتصال بودلر سنگرهای خیابانی ۱۸۴۸ و دانشجویان ناراضی سنگر های پاریس در جنبش ما ه مه ۱۹۶۸ می دانند . نهضتی که شعارش فراموش کردن همه ی آموخته ها و تقدیر از رویا بود .

در مقابل تعهد مارکس به تغییر دنیا و تصمیم رمبو به تغییر زندگی آنان خود را موظف به تغییر واقعیت می دانستند . 

اصل مهم طغیان بر علیه گذشته و ذوق زیبا شناسانه ی آکادمیک بود . هر گز نباید اجازه بدهیم گذشته برای آیند ه ی ما تصمیم بگیرد ...!

آندره برتون ، الوار ، آپولینر،آراگون ، روبر دنو و ....در اشعار و نوشته هایشان به انواع ابداعات برای ایجاد آن شگفت آفرینی و غرابت و تعریف دوباره چیز ها در ترکیبی غیر عادی دست زدند . آنها از نگارش آزادانه رویا ها و تجارب ، بکار گیری اصوات و  کلمات در وضع غیر معمول، ساختن کلاژ های تصویری ، خط نقاشی با کلمات و اشکال ،شعر های  چند صدایی که هم زمان خوانده می شد ، بازی با واژه ها

بر مبنای تصادف ،ساختن شعر های مشترک ، کلمات مستهجن و لودگی های زبانی، بریدن و کنار هم چیدن تکه های روزنامه ....در نظر آنها همه ی اینها تجربه ای برای رسیدن به اصل تصادف و اتفاق در شعر بود نیرویی که می تواند به ضربه ای شهودی و پیش بینی ناپذیر بدل شود  و با بی منطقی خود و شکستن دید مرسوم معقولات را به هیچ بگیردو از نو بیافریند ودوباره نشان دهد  . خرد ستیزی و ستایش دیوانگی فرصتی برای بروز امر شهودی و عنصر تداعی ، رویا و ضمیر نا خود آگاه در این آثار بود، دستمایه ای پر قدرت برای ایجاد  تاثیر و تهییج و بیان تمامی آن چیز هایی که زندگی را باهمه با تناقض هایش نشان می داد.

شیفتگی سورئالیست ها به اروتیسم فرویدی و امر غریزی با محوریت لیبیدو در شور انگیزی رفتارها وتصورات پنهان  ، روش های روانکاوی بر اساس تداعی کلمات و تحلیل رویا ،در اثارسوررئالیستی جایگاهی مهم داشت .

در واقع هر آنچه در ایجاد این نیروی آزادی آفرین به تجربه ی  هیجانات وکشف شگفتی ها  می انجامید برای آنها با ارزش و مغتنم بود  . از گرایش به کمونیسم ، تا عضویت در حزبی که داعیه انقلاب داشت ،علاقه به روانشناسی ،  علوم غیبیه ، پورنو گرافی ، استفاده از مواد توهم زا، آشنایی با فرهنگ های متفاوت و ناشناخته ، صوفی گری و عرفان و حتی دیوانگی .... بنا به گفته ی برتون دیوانگی کلید درک و آشتی تضاد ها بود . در علایم روان رنجوری و رویا های پریشان نوعی بصیرت و پیام هایی از نا خود آگاه حضور داشت که بدون واسطه ی عقل بیان می شد .

 داداییسم  در بسیاری از بنیان های خود با سوررئالیسم همسان است، حاصل تباهی و ویرانی یک نظام فرهنگی و اجتماعی که در سال های جنگ جهانی اول از میان بدگمانی های دورانی تاریکو دشوار  زاییده شد  . سوررئالیست ها وارثان همان روحیه عرف ستیزی دادییستی  بودند طغیانی که درهمه اعصار از موقعی که انسان انسان بوده وجود داشتهاست . 

مفهومی شیطانی آمیخته با عصیان و گناه ، تمرد  در برابر قدرت خدایگان برای دستیابی به آنچه  ممنوع و نهی شده است ، جنونی که به زیبایی  در آدمی به وصیت گذاشته شد .

هجو ، طعنه ، طنز و استهزا و رسواکردن هر انچه به قدرتی ویرانگر و مهار کننده بدل شده بود ، محکومیت سلیقه های مبتذل عوامانه ،  جنگ افروزی و اخلاق ظاهر فریب کلیسایی... همه دستمایه ای برای تمرین های شعری- نمایشی وافشای همان عقلانیت و اخلاقیاتی شده بود که منطقا به سوی جنگ ونیستی گام برداشته بودونسلی را به سمت کشید . داداییستها با جنونی عاشقانه  عقلانیت نفرت بار دوران را با نیشخند و تمسخر بر ملا کردند  .

آشنایی دادییست ها و سور رئالیست ها  با هنر آفریقایی و بومیان مناطق دیگر،تکنیک ها ی متفاوت و ساده تری را برای بیان بکر و  آزادانه ی افکارشان به آنها آموخت.

سوررئالیست ها  با سطحی نگری عوامانه وگرایش جبر گرایانه ی ناتورالیستی واز دیگر سو با خودآگاهی زیباشناسی مدرنیسم  در تضاد بودند .اما بسیاری از شاعران پیش از خود  مانند  ادگارالن پو،  بودلر ، مالارمه،  دونروال،  کالریج ، لوئیس کارول و رمبو  را به خاطر اداراکات شهودی و حضور رویاهاو ضمیر ناخودآگاه  و نو آوری هایشان در بیان می ستودند .

اشتراک آنها با رومانتیک ها و سمبولیست هادر برتر دانستن احساسات و عواطف و نفی تعقل و زیباشناسی منسوخ  آکادمیک  در هنر بود و این همان شکافی است که آنان را به نقد رئالیسم سوسیالیستی و کناره گیری از حزب کمونیست واداشت .

حضور نقاشانی همچون سالوادور دالی ، پل کله ، کیریکو ، ماکس ارنست ، خوان میرو ، رنه ماگریت و ....جنبه های بصری تکنیک خودکاردر نقاشی سوررئالیستی را در معرض نمایش گذاشت .

میرو می گفت  به جای تصمیم برای نقاشی کردن شروع می کنم به نقاشی و تصاویر زیر قلم موی من شکل می گیرند و ابراز وجود می کنند با رساندن خودشان به یک شکل ...که می تواند نشانه ای از یک زن یا پرنده و یا ....باشد .

لویی بونوئل درفیلم سگ اندلسی ودیگر فیلم های خود  با ایجاد صحنه های کابوس وار و رعب آور به بیان آزادانه ی رویاها و  ضمیر ناخودآگاه به کمک تصاویر در سینماامکان حضور بخشید .

 انگیزش آزاد تخیل در شعر و نقاشی و حضوراتفاق و تصادف، همنشینی ترکیبات نامانوس خود به خلق واقعیتی ی نو و معنا های تازه منجر شد و نمونه های به یاد ماندنی درتاریخ هنر به جا گذاشت .

پافشاری آنها بر نابسندگی واقعیت خودآگاه هرچند به توسعه و گسترش مفاهیم زیباشناسی و درکی متفاوت در بسیاری از هنر ها انجامید اما آنها بزودی به بسیاری از محدودیت های این شیوه اعتراف کردند و به شگرد های تازه رو آوردند  .

با اینهمه انان نخستین کسانی بودند که با ستایش طغیان وشیفتگی  به شورانگیزی رویاها وخاطرات و تجارب ممنوع انسانی   که در طول زمان و دوره های گوناگون مرزهای تاریکی ،آفرینش، خواهش و جنون را پیوسته در هم شکسته بود، حضوری عینی بخشیدند

..

 

 

 

 

 ،