|
|
بایگانی صفحه اول شعر نگاه کتابخانه شعر، علیه فراموشی پیوند ها |
مادرم: ابعادِ اشک رباب محب
I
تابلویِ نیمهکارهایست مادر
من در حرفهایِ مادرم چرت میزنم انگار ببرِ پیری زیرِ ابرِ شِکوههایش ته میکشد.
دریا بیقطره کنارِ خوابهایش مانده، افق در رنگِ موهایش.
– میبینم، رنگِ تاریخیست که تعریفهایِ مرا به سایه میبرد.
زمان زیرِ پوستش شلاق میزند – میداند چشماندازهایش در چمدانِ کودکی جا مانده و موج دیگر خیالِ آفتاب ندارد
و موج خیالِ آفتاب ندارد خیالِ آفتاب ندارد – این موج.
* ازصدایِ جاروکردنهایش صدایِ ریختنهایِ پائیزی میآید از صدایِ مادرش، نعرهای شبیهِ آه. که گوشوارهیِ گوشم میشود: صدا، صدایِ برگ وُ ریختنهایش صدایِ ریزشِ آب وُ تلخیِ بادامهایش.
: بیکفن از این خانه نمیرود بیکفن از این خانه نمیرود
بیکفن ازاین خانه - یک نعش میرود و هزار نعره شبیهِ آه.
...
به کوچه که پرتاب میشود در وسواسهایش پیر شده است تویِ رنگینترین پیراهناش: سیاه میرود. نمیرسد. تا صف میرود. نمیرسد. تا صف تا صف میرود. نمیرسد دریا تا صف نمیرسد سویِ صدف، راهِ دریا تا صف ، صدف، یک دریا، یک راه میرود. نمیرسد. هنوز میرود. نمیرسد دریا به آب تا صف، هنوز، دریا راه آب : یخزده. مرغ. تویِ دستهایش.
از کوچهای به کوچهای ورق میخورد پلک، بالایِ موجِ دفترهایش از پارهای به پارهای، اندامِ پاره. یک دریا نعش یک دریا، مرده.
صدایش را شنیدم درپارهیِ گوشِ خودش آهسته میگفت: "مصرفِ زندگی خوشبختم نکرد. مرگ را مصرف میکنم."
صدایش سنجاقِ سینهاش بود درپارهیِ گوشم افتاد بر زمین قطره قطره آب صدایِ قطره صدایِ ریزش، بر سقف صدای خشکیدن. صدایِ پوست. تکه تکه برزمین. قطره قطره پوست. آب برزمین. سنجاقِ سینهاش مرغ. یخزده. یک دریا. پاره. یک دریا نعش. پاره. برزمین. آب. برزمین. پاره. برزمین. آب. پاره.
تابلویِ نیمهکارهایست، مادر.
اشک، ابعادِ خودش را دارد ابعادِ خودش را دارد، اشکهایِ مادر ابعادِ خودش را دارد، اشک. مادر. ابعادِ خودش را دارد، صورتِ مادر: ابعادِ کوچکِ ماندهگار : ظرفِ تن: چهرهیِ لاغر: گودیِ کاسه: یک دریا اشک
از مبعث رسول تا وفاتِ حسین شفاف نمیشوند چشمهایش
...
خودش است در اولین نگاه، خودش است : جاروبهدست- دستِ خودش نیست. خدای آشپزخانه است وُ بندهیِ از دسترفتهیِ روزهایِ نیامده. روزهایِ آمده اما غایتِ زخم است: نفسِ مرده- مردهیِ رویِ پیشانی.
مرده- اما، ماه است، غوغا می کند،رویِ پیشانی: زیروُ رویِ زخم: دست. زیروُ رویِ زخم: نمک در دست. زیروُ رویِ زخم: نمک: نفسِ مرده: قطرهای رها مانده از دریا. مرده: قطره. قطرهیِ مرده. بر پوستِ مرده. قطره قطره آب بر شیار. در زمین. بالایِ دار سنجاقِ سینهاش: پولکی: پولکی پاره. پاره: پولک. پولکِ پاره شیار میخورد برزمین. پاره. پولک. پاره. پولکِ بر دار. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پا.
...
روزنهها را میبندد تا سقف را از دست ندهد اما سرش از سقف زده بیرون– بالایِ سقف، جغرافیایِ سقف را رنگین کرده، نفس مرده
برایِ مردن نفس میکشد- مادر برایِ مردن نفس میکشد- مادر برایِ مردن. نفس. مادر. مادر. مادر. مادر. مادر. مادرِ مرده.
برای مردن. نفس. قطره. پوست. پاره. برای مردن. پولک. پاره. پوست. شیار. پاره. سنجاقِ سینه. پاره. برای مردن. پاره. سنجاق. سینه. پاره. مادر. برای مردن. پولک. زمین. زمین. نفس. پاره.برای مردن. شیار. زمین. نفس. مادر. پاره. صف است که میرود. میرود. نمیرسد تا صف. میرود. میرسد برپوست. سایهسایه: دستهایش. کوتاهیِ دستاش سایهسایه پله. دستاش از پلههایِ صعود کوتاه. سایهسایه: دستهایش: رنگِ افتادنهایِ بیصعود.
برایِ مردن نفس میکشد- مادر برایِ مردن نفس میکشد- مادر
:برایِ مردن نفس. مادربرایِ مردن نفس. مادر: قطره: سینه. برایِ مردن نفس. مادر. قطره: سینه: پوست: پاره. برایِ مردن نفس. مادر: قطره: سینه. پوست: پولکِ پاره. برایِ مردن: پولک: پاره. پوست: شیارِ پاره: سنجاقِ سینه: مرغ: مرده. پاره. برایِ مردن. پاره.پاره. سینه: سنجاق: پاره. مادر. سینه. پاره. برایِ مردن: مادر: پولک. پولکِ پاره. برایِ مردن. مادر: زمین: مادرِ مرده. برایِ مردن. نفس. نفسِ پاره. برایِ مردن. زمین. شیار. برایِ مردن زمین. نفس. مادر. سنجاق.سینه. مرغ. مادر. پاره پاره. مادرِ مرده: مادرِ پاره. مرده، مادر: مردهیِ مادر. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پا
*
---- ---- ---- ------ ---------- ------------ ------- ----- ----- ---
ممنوعهها، زیرِ قابِ نقابِ مردانِ نقابدارچُرتِ خوابهایِ مادرم را پاره میکنند. مادر، زن بودنِ خود را فراموش نمیکند. مادر بودنِ خود را فراموش میکند. از نشیبِ آههایش پائین میگیرد تا صحنهای را از میانِ انبوهِ برگ دستچین کند. پاها از خشخشِ برگ بالا میگیرند و پشتِ واژههایِ من، با یک سروُ هزارصدا میافتند. من- اما ترفندی برایِ به ته کشاندنِ صدا نمیدانم. پس در خوابهای ِ مادرم راه میروم. تا او مثلِ لکهیِ دودی در آسمان از رنگ اُخرائی غروبهای پائیزی هاشور بخورد ومن باسر زیرِ کتفهایم چنبره کنم.
---- ---- ---- ------ ---------- ------------ ------- ----- ----- ---
تارهایِ ریخته در باد برمیخیزند تا زندهها را بیدار کنند.
II
رنگِ ریختنِ برگ است، مادر
شیب وُ شکوفه به دو نیمه میکند حلقوم. شیب وُ شکوفه. یک حلقوم. شیب وُ شکوفه. حلقوم.
قلمروِ تیغ است گردنِ مادر. قلمروِ تیغ است گردنِ مادر. قلمرو. تیغ. گردن. مادر.
از نشیبِ آبهایش که پائین میگیرد، چسبهایِ زخمِ پاهایش را سنگ با خود بُرده، انگار شکوفه برده برایِ درختانِ سیب انگار شکوفه برده برایِ درختانِ سیب، تویِ خاک وُ خرابه وُ خلط – سیبِ گلوش، انگار شکوفه برده برایِ درختانِ سیب در پائیز.
: رنگِ ریختن، رنگِ صدائیست که مادرهمیشه با خود میبرد:
رنگِ ریختنِ برگ رنگِ ریختن: برگ. رنگِ ریختن: برگ زیرِ پوست. رنگِ ریختن: برگ: زیرِ پوست: رویِ سینه، رنگِ ریختن: رنگِ برگ. رویِ سینه افتاده سنجاق: رنگِ برگ. رویِ سینه، مرغ، خوابیده رنگِ برگ: رویِ سینه مادر، کودکی – به جستوُجویِ شانههایم پیراهنم میشود، پاره رنگِ برگ در پائیز.
رنگِ ریختنِ رنگِ صدائیست که او همیشه با خود میبرد. رنگِ کودکی خوابیده درچمدانهایِ کودکیش: رنگِ آبشارِ برگ، افتاده در پائیز.
برایِ مُردن نفس میکشد – کودک برایِ مُردن نفس میکشد – کودک برایِ مُردن. نفس. کودک
برایِ مردن. نفس. کودک. برایِ مردن. نفس. کودک. سینه.برایِ مردن. نفس. کودک. سنجاقِ سینه.برایِ مردن. نفس. کودک. سنجاق. سینه. پولک. برایِ مردن. پولک: پاره. برایِ مردن: پولکِ زمین: پولکِ پاره. برایِ مردن مرغست برسینه. برایِ مردن مرغکِ پاره. برایِ مردن. مرغ: پیرهن: پاره. برایِ مردن. مرغ. پیرهن: کودک. استینِ پاره. برایِ مردن نفس. پاره. برایِ مردن. نفس. کودک. پاره. برایِ مردن. استین. پاره. برایِ مردن نفس. کودک. پاره. سنجاق. پاره. برایِ مردن سینه. پاره. برایِ مردن نفس. کودک: مادری مرده. برای مردن. کودک. پاره. برایِ مردن مادر. پاره. سنجاق. سینه. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پا.
از نشیبِ آبهایش که پائین میگیرد، بویِ ریختنِ برگ میدهد. بویِ ریختن. بویِ پوست: مادر، کودکیست رویِ سینهام. رویِ سینهام، سنجاقِ کوچکیست، افتاده، مادر.رویِ سینهام، افتاده، سنجاق. کوچک: مرغِ پاره. رویِ سینهام. سنجاق. پاره. مرغ. پاره. رویِ سینهام. مادر. پاره. کودکیست، رویِ سینهام مادرِ پاره. صدایِ پائیزیاش را از دهانِ برگها میشنوم:
زمین، آینهایست در دست هایِ مادرم، زنگاری: از دستی به دستی: سکهای. برای شکستن. زیرِ دندان. بویِ خودش را دارد، مادر. زیرِ دندان، سکه. صدا. تویِ آینه. پشتِ زنگار. همیشه مرغی تویِ دستهایش پرمیزند، پاره.
همیشه مرغی تویِ دستهایش پرمیزند، پاره. همیشه مرغِ دستهایش پرمیزند، پر. پاره.
پاره. پاره پاره. پاره پاره. پاره پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره . پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پاره. پا.
استکهلم. آوریل دوهزارو هشت.
|