|
|
بایگانی صفحه اول شعر نگاه کتابخانه شعر، علیه فراموشی پیوند ها |
دو شعر از نسیم خاکسار
رقص با زوربای یونانی
زمین چه تقصیری دارد اگر اعاظم عهد بوق اقمار نقشهی جغرافیا از زیر جبه ذوالجلال جقه نشانشان کرکس و دار هوا میکنند بی بال و پر منم سیاره تنهائی که می داند از شاخهی هیچ درختی از وجودش در دارفو نان سبز نمیشود. پس به حوصلهای که رخشانی دندانهایت را نشان دهد برگی بار از شانههای من بردار تا پائی تکان دهد هوا و عشق کرشمهای کند میان علفهای چشم. از اینهمه مادر بزرگ که داشتیم اگر یکیشان بلد بود فلامنکو برقصد چه بکوب بکوبی راه میانداختیم، من و تو. حالا بیا این سر پیری یک دور هم که شده یک پا تو بلند کن یک پا من شاید توانستیم در وطن زوربا وار رقصی کنیم با هم.
دسامبر 2007
ترس
از آسمان نمیترسم که گاهی رنگ عوض میکند از هوا نیز از آفتاب نمیترسم که جابجا میشود از ماه نیز از شب هم نمیترسم که تاریک میکند اتاقم را از اشیا خانه ام میترسم از قفسههای آشپزخانه که درشان باز میمانند از قاشقی که از دستم میافتد از شیر آب و گاز خانهام که فراموش میکنم ببندم. و از حرفهای همسایهام که مدتی است با صورتی بسیار مهربان وقتی من را می بیند میگوید: Holland is full""
ماه می 2008
|