|
|
بایگانی صفحه اول شعر نگاه کتابخانه شعر، علیه فراموشی پیوند ها |
الیاس قنواتی
موشی با شاخک های زنبوری
خیالت تخت باشد پنیرت را که خوردم برایت عسل می آورم نان و کره با تو صبحانه ای گرم ...
خیالت تخت باشد آب که از سرت گذشت شاخک هایم را طناب می کنم بالا می کشمت مثل آب بینی که هر سوراخی اتاق من است برقص می ایستیم بعد تا چرخش مداوم تا سر گیجه با من بمان من با تو به تک سوراخ میزنم تنها که می شوم : من موش کندویی ام حالا به من بچسب نیشت نمی زنم دزدی نمی کنم پنیرت را که خوردم عسل پس می دهم حالا با من برقص حالا با من بچرخ موشی صدایم بزن موشی صدایم بزن موشی صدایم بزن
|