روشنک بیگناه

 

در این مجری مرمر
مردی بزرگوار به خواب رفته است
خاکستری صبور
بی آنکه در انتظار چیزی باشد
و گذار خورشید و باد
 به شوقش آورد

در همه ی عکس ها
لبخندی یک سان دارد
از هر زاویه که دوربین نگاهش کند
حفره ای بر این  مجری
خدای فرصت های از دست رفته
و مشبک ها و بته جقه های حاشیه اش
 طنز شمشاد
دیوار تابستان
که نه لاک پشت را به برکه می رساند
نه ماه را به شب.