|
|
بایگانی صفحه اول شعر نگاه کتابخانه شعر، علیه فراموشی پیوند ها |
دنیا را دور هم زده باشی باز جای دوری که نرفته ای .
با همین خیابانی که می خیزد به اتاقت باید از خواب برخیزی با خیابان ِ خانگی ات راهی شوی راهی شوی که می رسد به خانه ی اول مان .
تازه می فهمی دنیا کوچکتر از آن حرف هاست که هر گردی گردو و با این حساب تمام رودها و دریا ها به دستشوئی ِ خانه تان و تمام روسبی خانه ها در تخت ِ خواب ِ تک نفره ات .
مثل این نیست هیچ جای زمین را نرفته باشی و زمین با تمام ِ پستی بلندی هاش به تو رفته باشد ؟ مثل چندی پیش که چندی مانده بود زمین را دور بزنی دورَت زدم و نفهمیدی از کجای این جهان خورده ای به همدان که جای کوچکی ست برای زیستن بدون ِ هیچ چیز بدون ِ همه چیز و شهری ست با چشم های خمار آلود که می خواهند دنیا را خلاصه کنند به مادینگی ت .
|