ایستادن و / مردن/ کمی هم در سرزمین ها ی بادو / خاطره
محمود معتقد ی
1
به شانه ها ی سرخ تو بر می گردم این را تنها از زبا ن پرنده می توان شنید پا ی هیاهویی ست سر در هوای وطن سبز اینا ن شاید که نمی روند شا ید تا شنبه ها ی هنوزهم شاید که هرگز نمی روند
2
پرواز ها یم را تنها به سرزمین ها ی تو بازمی گویم آن طرف با د شاید هنوز رویا ی زنی ست که در پا ره ها ی تو می شکفد تقویم سه شنبه ها یت را می گویم تا خوا هرا ن این همه عشق و دنیا ی این همه مرگ تو باید دوباره نگا ه کنی راستی دیگر چه کسی به ظلمتی تما م خود اینگونه با تو فرو می افتد جمهوری بی نا م و بی هیچ خجا لتی حرف ها ی ابلها نه ام چه ابلهانه خط می خورند
3
آیا این بخشی از حقیقت تو نیست پس آنجا کجا ست تا نبض کودکی ها یت در صبح آفتابی چنین تکه تکه برشب دریا فرو می ریزد آشوب نبودن و بودن میا ن لبحند ها یی خونین که تو دوست اش می داشته ای زیرا که رنگین کما ن اردیبهشت هم کا ری نکرد
4
مثل با رش با د می مانی مثل وزید ن با ران با این همه تو ا ز سمت کدام آینه به رواق ها ی خا نه باز می آیی؟ پیش از تو شما ل کوچه ها ی ترا نه به سکوت ها ی باران رفت
مزخرف نگو شب ژنرا ل ها ی بی ستاره را چه کسی باورمی کند با ری آسمان را دوباره بر پا کن
خرداد86
|