نظام ُركنی
كلمه ای بر سنگ ،
كلمه ای در بامداد
كلمه ای كه آغازيان،
در خواب مینوشتند،
اناری در مشت،
و پوستی از روشنائی
بر اندامت!
دانه كوچك، هرچه
میخواستم تو بودی!
به ژرفايت انداختم،
درختی شدی و برآمدی،
شفاف تر از مرگ
و سبز تر از رويايم
نمیترسم
در سايه ات مینشينم
و ،
آغاز میشوم
|