زبیده حسینی



  zobeidehHosseini

 

به دست های زیادی تعلق داشتم

به دوست های ِ  :   " زیادی سکوت بلدی  "

به صدایی / که خیابان را می اندازد وسط

بیا و تماشا کن  که چند نما از این سی        می تواند ، در آخرین سکانس فرش شود

تا قرمزی شریف / بر پرده ها به رقص در آید

 به دردهای کمی از تو  بیشتر

به درهای زیادی تعلق داشتم

و پنجره  /  که می توانست  حالت ِ طبیعی ِ یک دست باشد 

 برای باز  _   بودن و نرفتن از عادت / از ذهن چارچوب پرید

نرفتن از بریدگی ِ چهار انگشت / با لایه های دوست دارم ِ خون

نرفتن از تناسب ِ زن _ گرگ / در ماهیانه ی یک درد  / وقتی / میان ِ ران و رهایی ، سپید  شد

به پرده ای ضخیم تعلق داشتم / به گفت و گوی پنجره و تن

به آن جداره ی خواهش

که از من  از سقوط

که از من   از فرو افتادن   از من از چاله

به چاه ِ گریه های کسی در سطل / راضی ست

به لمسِ دوست دارم ِ کاغذ / یک سطر می شوم

  یک دست برای کشیدن

 و چند پرده شنیدن

و چند پرده بریدن

و چند پرده تماشا

 

 

در من از تو پنجره ای  هست

چشم می اندازم

  نور ریسه ببندم به آفتاب

دست می اندازم

به لب

به جایِ خالی ِ لب خند .

 

 


 

دلایل ِ تو بر می گردد به توپ  /  پایی  که می دهی به کودکی ام

 به رودخانه ای ،   که رامِ بزرگ سالی ات ، بر ریشه های درختان رو به رو ست

دلایل از تو بر نمی گردد  

 و گِرد  چشم های مرا  دور می زند

و گِرد

  تمامی باز ی ها را

سیب ها را

که باز ادامه ...

من  اما

 به ادامه ی رود  اگر توانم بود / چاقو نمی شدم که پاره کنم ریسمان ها را / و برخلاف جریانی همیشگی شنا

 که اگر بلد بشوم ، می توانم / با چند پری / با چند ماهی زیباتری

به ساحلی که شانه ی لرزان تو کج می کند ،  بیفتم

دلایل تو بر می گردد به ترس / وقتی ادامه ،  شکل ِ دیگرِ مردن بود

وقتی که شکل /  لمس ِ نبودن را  / بر ضلعِ  دیگر میدان قدم می زد

بر روی دست های خیابان به چشم برگشتی

شکلی که دیگران ِ مرا در سایه روشن ِ یک نقطه می چرخاند

  به آن دلیل برگشتی

و پخش شدی /  و بخش ناشدنی

تا متن های دردم را

بر عکس ِ متن بنویسی


 

 

صورت مسئله را پاک کن

  وقتی برای گره های کور / دندانی نمانده است 

من  هم  / با مدادم  می نشینم در مرکز غاری /  که از دردهای اولیه  ساکن است

می نشینم / هاشور می زنم به تنهایی ِ شبی / که  تا گفت و گوی خورشید ریسمان بافته بود

دایره ات را بردار / پای دیواری بایست که   زندان را / چیزی شبیه ایستادن  مرد / در راه راه ِروبه رو می خواست

 

اما تو

در ترس ِ این ریسمان نشسته ای

در فکر  آن شب ها

و قتی که مار ِ اتفاق  منم

حل می شوی و مشکی ِ مویم را

حل می شوی و شرم سپیدم را

در اینکه من حلال تن ات با...

در اینکه من حلال شب ات یا ...

نه

این سنگ پشتِ سنگ را هم

در خار چشم های مسئله ای که می خزید در قانون

در تار ِ موی زنی که  می تنید در لذت

گم می کنم

*

دایره ات  را بر می داری /   به درختی می آویزی / که تنه اش  

به پایین ِ تنی  /  که از گلوی زمین مانده  /گیر کرده است