|
بایگانی صفحه اول شعر نگاه کتابخانه شعر، علیه فراموشی پیوند ها |
نیلچه ماریا
مین
در ابتدا با نام
مستعار شعرهایش را می نوشت و اولین بار در سال 1966 مجموعه
شعری با نام خودش چاپ شد که 7000 نسخه از آن به فروش رسید و جز
پرفروشترین ها بود.
1
مادرم نام مرا فراموش
کرده است
مادرم نام مرا فراموش
کرده است،
فرزندم هم هنوز
نمیداند که نامم چیست.
چگونه میتوانم جای
امن ام را بدانم؟
نامی بمن بده،وجودم را
تایید کن،
بگذار نامم مانند
پیوندی باشد.
نامی بمن بده،نامی بمن
بده،با من حرف بزن،
آه، ژرفترین نامم را
صدا کن،
برای کسی که دوستش
دارم، میخواهم نامی داشته باشم.
2
خانه مرا به یاد
میآورد
خانه مرا به یاد
میآورد
اینجا راه رفتن را
آموختم
در این اتاق گامهایی
برداشته شد
که دورخیزی برای
جهشی بزرگ بود،
اینجا آشپزخانه از
انبوهِ
ظرفها و وسیلهها
آشفته است.
کنار این شیرِ آب شست
و شو می کردم
میز و صندلی در خودشان
صاف ایستادهاند
خشک از فرسودگی،
پادری و کفپوش
مدتهاست با هم یکی
شدهاند.
وقتی که بر پلهی اتاق
زیر شیروانی
قدم میگذارم زنده
میشود
هر پله صدایی لذت بخش
میدهد:
برو بالا کودکم و
بخواب.
و تختخواب ،که
روزی چنان بزرگ بود مثل قایقی،
که مرا ناخدایش میدانست،
حالا همان اندازه که
هست،هست:
پتویی یا جعبه ی سیب
زمینی ای،
دریای مواج آن زمان:
زمینی جلا داده ، سه
در پنج،
قفسههای طبقه بندی
شده وظیفهی بر دوش کشیدن بار
اسباب بازی های گذشته
را داشتند
که دیگر هیچ کودکی
نشانی از آن نمیگیرد.
بازگشت به پایین
به گذشته نزدیکترم
میکند.
راهرو مرا بیرون می
کشد،
چهاردست و پا دستگیره
را میگیرم.
تاریک است و بخاری
خاموش.
خانه ارباب اتاقهایش
است.
هر آنچه بود را از دست
دادهام:
ترتیب، همبستگی، مکان.
هر آنچه که امشب، در
گشت و گذارم
به آن برخوردم
مرا از خانه دورتر می
کند.
هرچه بیشتر به گذشته
نگاه میکنم
گرهی زمان محکمتر
میشود.
3
یک مرد هرگز انتظار زنی را نمیکشد
یک مرد هرگز انتظار
زنی را نمیکشد
به دریا میرود، می جنگد
یا به پرتگاه میرسد
مردها همیشه میروند
در بالکن زنی تا پایان
افق را دنبال میکند
با دستِ بر شقیقه اش:
زود برمیگرد؟
انتظار ادامه پیدا می
کند
در فرودگاه،بندر،
ایستگاه قطار
و پشت درهای زندان،
راستش را اگر بخواهی،
انتظار قدری کم میشود
وقتی که او بازگردد از
همان جایی که شروع کرده است
به چهره ی آشنایش
اعتماد می کند.
دریا نورداش، سارقاش،
سربازاش،
عشق بیباکِ بیوفایش
که نمیتوانست کمک کند
آنکی
پیفر:شاعر نویسنده و روزنامه نگار و مترجم
هلندی، اولین مجموعه شعر او در هیجده سالگیاش به چاپ رسید و
در مقام روزنامه نگار بنیانگذار اولین مجله فمینیستی هلند بود
1
زن
پستانهایش شبیه این
هستند که زن دیگری شده،
داناتر و پرتر از
شبهای عاشقی،
ارامتر از وقتی که
معشوق انها را نوازش میکند،
جدی تر،چرا که تقسیم
شدهاند
میان او و دهان کودک
که انتظارش را
میکشند.
شوق چیزی را دارد که
نمیداند،
سرچشمه ی باریک جوی را
در چشم انداز تابستانی
میجوید،کاجها را میبیند
که در باد تند به
آرامی تکان میخورند،
اب چشمه را پدید می
آورد با دستهای پر،
سرچشمهی کودک را
میجوید.
در شب آن را مییابد
وقتی تاریک و عمیق
بیش از پیش خوابید،در
حرکتهای کندتری
وقتی که زن دیگری
میشود.
2
زنی جوانتر
زنی جوان تر از من ،
در من است
با چشمهای روشنتر و
دستهای کوچکتر.
بر سرانگشتان پاهایی
کوچک ایستاده
با چشمهای من بیرون
را میبیند
به روزها نگاه
میکند،به روشنایی و رنگها.
همه چیز را شگفت زده
نگاه می کندد،
همه چیز
را خیلی زیبا میبیند
هر دو شور این را
داریم
که او بتواند حرف بزند،
که بتواند حرکت و
زندگی کند
و بر تاریکی ای چیره شود که
پیرامونش خانه دارد.
|