|
بایگانی صفحه اول شعر نگاه کتابخانه شعر، علیه فراموشی پیوند ها |
VALENTINE
PENROSE
شعرها
و پیشگفتار پل الوار
بر گرفته شده از
کتاب
:
/
« نوشته های یک زن
سوررئالیست » / ولانتین پانروز
Ecrits d’une femme surréaliste
Edition Joëlle LOSFELD, Paris 2001
ولانتین مارسل بُوئه پانروز ( 1978-1898 ) شاعر و نویسندهء
سوررئالیست فرانسوی و تنها زن امضاء کننده مانیفست این جنبش
هنری در هنگام برآمدن آن، در مون دو مارسون در فرانسه در
خانواده ای قدیمی و بورژوا به دنیا آمد. پدر ولانتین، کلنکل
ماکسیم بُوئه یکی از قهرمانان جنگ جهانی اول در نبرد وردن بود.
او در سال 1924 با نقاش و شاعر سوررئالیست انگلیسی رولاند
پانروز از دوستان ماکس ارنست، پابلو پیکاسو و... ازدواج کرد.
ولاتین پانروز که تحصیلات خود را در دانشگاه سوربن در فلسفه و
شرق شناسی، به ویژه در زمینهء هند و مصر به انجام رسانیده بود
در مدت ده سال زندگی زناشویی، همراه همسرهنرمندش، به تناوب، به
کشورهای هند، مصر و اسپانیا سفر کرد. در
کشور هند ولانتین افسون شدهء فرهنگ این سرزمین، مجذوب ِ
سحر و جادو و ریاضت مرتاضان هندی شد که تا پایان عمر
همراه او ماند و جای پای این افسون زدگی
در همهء
آثار او به چشم می خورد. اگر چه جنبش فرهنگی سوررئالیست که وی
از امضاء کنندگان بیانیه آن بود این زمینه را در او و آثارش
تقویت کرده، گسترش می داد. زوج پانروز در حمایت از هنرمندان
اسپانیایی زمانی کوتاه هم در جنگ های داخلی اسپانیا با آن ها
همگام شدند و به همراه پابلو پیکاسو از خانواده این نقاش در
اسپانیا دیدار کردند.
ولانتین پانروز، این تنها زن امضاء کنندهء مانیفست اولیهء
سوررئالیست ها تا چند سال پیش برای هم میهنان فرانسوی ا ش به
فراموشی سپرده شده بود. در سال های اخیر و برای نخستین بار با
تلاش پژوهشگران انگلیسی زبان ولانتین پانروز و آثارش از بوتهء
فراموشی به در امدند و از این ره آورد کم توجهی و بی مهری
حسادت آمیز هم وطنانش را جبران کردند. ولانتین پانروز از
دوستان پل الوار و همسرش، در درازای زندگی بوهمی خود به بیشتر
روز مره گی ها پشت کرد و به شیوهء خود خارج از نــُـرم های
رایج زیست. آثار او چون دیگر پیروان این جنبش فرهنگی سرشار از
تصویرهای بیرون از عادت، درنگ های زودگذر، تردستی، افسانه،
اروتیسم، و افسونگری است. به ویژه که برخی از بستگان و
بیوگرافی نویسان او بر علاقهء آشکار او
به جادوگری و سِحر گواهی می دهند.
متن فرانسه
پیشگفتار ِ پل
الوار بر دفتر «علف در نور ماه »
PREFACE
J’aime ces poèmes
Il n’y manque pas un mot et pourtant à chaque mot, le
mot précédent s’efface. L’oubli, l’écran magique, sans
couleur, devant lequel toute couleur, toute nuance, toute
idée est nouvelle.
Je pence que Valentine Penrose
n’hésite jamais à
écrire un mot à la place d’un autre, le immédiatement
accessible au lieu du mot rebelle. D’où un langage
poétiquement clair, un langage
rapide, qui échappe à la réflexion. Un langage
déraisonnable, indispensable.
Une vie fugitive et soudain les éléments sont
mortels. Le sang qui court sur l’herbe se mêle à la rosée,
il fuit et le vent le remplace.
Le vent tombe. Le regard change. Le monde, ici, se
prolonge.
Paul ELUARD
1935
پیشگفتار ِ پل
الوار بر دفتر «علف در نور ماه »
این شعرها را دوست می دارم
در این سروده ها هیچ واژه ای اضافی نیست، با این وجود هریک از
آن ها، واژهء پیش از خود را پاک می کند. فراموشی، پردهء نمایش
جادویی، بی رنگی، بی رنگی ای که در پیشگاه آن همه رنگ ها، همهء
سایه روشن ها، همهء ایده ها تازه و نو هستند.
بر این باورم که ولانتین پانروز هیچ گاه دچار این تردید نمی
شود که واژه ای را جایگزین واژه ای دیگر کند، واژه ای که هر آن
در دسترس است را به جای آن دیگری بنشاند که سرکش است.
واژه هایی که از زبانی شاعرانه و روشن، زبانی سریع و
گریزان از اندیشه سرچشمه می گیرند. از زبانی غیر منطقی، لازم و
ضروری.
در یک زندگی گذرا و ناگهانی همهء عناصر آن میرا است. خونی که
روی علف روان است با شبنم می آمیزد. و چون
بگریزد باد جایگزین آن می شود.
باد از وزش باز می ماند، نگاه ها دگرگون می شوند. جهان، این
چنین و بدین گونه خود را تمدید می کند.
پل الوار / 1935
1
Veines nous descendant comme des mappemondes
Donc nous vouerons à l’eau
Tout le bleu de nos corps
S’il pleut
Une grotte est ouverte
Sur les monts Ararats
Et la pluie devant elle
La pluie mâle et femelle
Comme deux hirondelles
Non parlante de dieu non parlant du feu
Nous voici
Contenant ton juste titre
Eau de tout enchantement
Eau qui bleuit à la mort
Dame du sang.
.
2
Descendant aux abîmes
Par des échelles des pluies dorées des rutiles et des
aiguilles
Les verticales du sommeil
Les plus grandes plantées dans toutes les langues du monde
Les autres dans les graines du monde
Avec leurs horticultures en dedans
Mes propres lames dans chacun de mes débris
J’arrive
Pollen du pôle noir.
2
در حال فرود آمدن
به سوی
پرتگاه ها*
با نردبان باران های طلایی و شهاب های سوسو زن درخشان و سوزن
ها
خواب های عمودی
روئیده در همهء زبان های جهان
دیگر زبان ها نهفته در دانه های دنیا
با باغبان های درون خویش
تیغ هایم در هر یک از تکه پاره هایم
از راه می رسم
گــَـرده ای از قطب تاریک
*ازدفتر علف در نور ماه، پاریس
1935،
چاپ 2001
3
Belle galène Hélène
des maisons de Saturne
Plombagines sauvagines
Toutes sourdes orphelines
À l’Oural gîte éluvial
Le pentacle est un programme
Dont tous les bords se défont
Lacs d’amour lacs de bétail et
lacs
d’aurone
Femelle mangez trois feuilles
Trois pierres font six maisons.
C’est ainsi que naissent feuilles
Et au troupeau
les
ânesses
À la géode les portées
Dont tous les bords se défont
C’est alors que naissent hommes.
3
هلن زیبای ِ
سوزان در خانهء ستارهء کیوان*
نگارهء از پرندگان وحشی
است
همه یتیمان ناشنوا
در اردوگاه کوه های اورال پس از فرو پاشی
طلسم پنج پَر خاتم سلیمان یک برنامه است
طلسمی که همهء لبه های آن فرو
ریخته
آبگیرهای عشق، آبگیرهای چهارپایان،
آبگیرهای
سُمبل هندی
مادینه این سه
برگ را بخورید !
سه تخته
سنگ می شود شش خانه
چنین است که برگ ها زاده می شوند
و از گله ء خران ماده
از لاشه سنگ های معدنی
سنگ هایی که همهء لبه های آن ها فرو ریخته
سرانجام آدم ها زاده می شوند
*ازدفتر علف در نور ماه، پاریس
1935،
چاپ 2001
4
Homme
En rêve plusieurs fois par moi assassiné
Entre tes femmes main droite main gauche
Pourtant libres jusqu’aux points cardinaux comme des
blanches
Et la plus belle que tu cèles
L’autre cher levant
dame des
grands vents fleur que j’aime tant
Elle aussi bleu ciel dieu !
4
مـَــرد*
در رؤیاهایم چند بار کـُــشته شد
میان زنانت دست راست دست چپ
با وجود آزادی ِ بی نهایت در چهار جهت اصلی که زنان سفید پوست
از آن بهره مندهستند
و زیباترین آن ها را که تو پنهان نگاه می داری
آن دیگری بانوی بادها را بلند می کند گلی که آنقدر دوست می
داشتم
او نیز، آن زن، آبی ِ آسمان خدا!
*ازدفتر علف در نور ماه، پاریس
1935،
چاپ 2001
5
Ô Ma tourterelle
Allée se poser
Dans les cavernes d’andrinoples*
et d’osiers
La gorge chante
La coupe le croissant les dauphines du ciel blanc
Aimer il faisait aimer il faisait jour
Sous le ciel montre amour changé de talisman
Belle engloutie de bleu joyeux et disparu
Tes santals ont séché dans leurs voyelles d’eau.
Comment sous le ciel bas d’orages et d’ascètes
Apparaissent encor ces fougères de mai
Ta chambre de corail ma douce mousseline
Où le soleil fermé sur le placard bougeait
Et ta joue qui jamais ne connut le voyage
Pétale de là-bas qui penchait comme un pré.
5
اوه قمری خوش
آوازم
*
رفته نشسته در غارهای
ادرنه **
و بر شاخه های بید
حنجره ای آواز می خواند
پیاله شراب
هلال ماه
وارثان آسمان سفید
دوست داشتن، هوا
شکل دوست داشتن
بود روز
بود
در زیر آسمان نشان از تغییر ِ طلسم ِ
عشق بود
زیبایی غرق شده از آبی ای
شادی آور و نا پیدا
صندل هایت در واکه های آب خشک شده اند.
چگونه در زیر آسمان کوتاه ِ توفان ها
و مرتاضان
سرخس های ماه مـِـــه هنوز به چشم می آیند
سرای مرجانی تو ابریشم نرم من است
جایی که خورشید خاموش به سوی قفسه های گنجه حرکت می کرد
و گونهء تو که هرگز سفر را نمی شناخت
گلبرگی از آن دورها بود که خم می شد چون چمن زار ی.
*افسونگری های نور، پاریس
1937
**
Andrinoples
واژه یونانی
Édirne
، «ادرنه» نام
یکی از استان ها در کشور ترکیه.
|