|
بایگانی صفحه اول شعر نگاه کتابخانه شعر، علیه فراموشی پیوند ها |
تازه نیست
این اتاق
نه قدیمی
نه تازه
این اتاق
سکوت / دیوانگی / تنهایی
و میخ هایی
که زندگی را
برکف ان
نکوبید
بیابانی افتاده ازبام
پر از رود های پریشان
که طغیان می کند
بغلتا ند
عریانی عکس زنی را
شاید
عاشق شود
برپلنگی که
ماه را دوست ندارد
این اتاق
پر از بازی گرگ است
لابلای بازی گوشی دکمه ها
.
بی چتر
زیر پوستم زندگی می کنی
مثل حشره ای مرموز
که تخم ریزی
کرده
باشد
در روز های تعطیل مغزی
پیراهن غربت خشک نشد ه
بند ِرخت
پیراهن غریبانه ی دیگری
پوشید
نجات پشت و رو از آ ب در
آمد
نمی دانستم
نگاه چترم وارونه است
که موهام
باز زیر ِ ابرچکه می کند
هنوز هم
در روز ِکودکی ام آب بی طرف
است
این ور آب باشی یا آن ور
آب
از دریا پریدن کار آسانی
نیست
واین که بخواهی در گم
شدن
با رویای کبوتری سفید
به خواب روی
وقتی که با تو حرف نمی
زنم
کار های آسان سخت می شود
نباید راه بروم
کفش هایم تنگ می شود و
هی پاشنه های میخی در می
آورد
و آسان تر نیست
وقتی با تو حرف می زنم
باید اجاق را خاموش کنم
سرهای صورتی کبریت را
خیس
که این بید سرخ
نلرزاند جنونم را!
زمین
باور کنید!
آسمان که می گیرد
دختری عاشق شده است
که
از چترپاره ام
حسرت باران چکه می کند!
بازی نیست
می بینی بازی زند گی را
حتا ارواح
چادری
سپید دارند
ما که از نوادگان آدمیم
روز گاری سیاه
را سر می کنیم!
خوشبختی
تعجب نکنید
اگر این روز ها
خنده ی آدم
مزه ی سیب یا گندم نمی
دهد
حوای مرد افکن
پشت دکمه های بسته ی
لباس اش
جا
نمی شود
وسر گیجه اش زمین را
هر روز کوچک ترمی کند
وسا ل هاست
سر گرم بالا آوردن بهشتی
است
که زیر پا هایش
انداخته اند.
|