|
بایگانی صفحه اول شعر نگاه کتابخانه شعر، علیه فراموشی پیوند ها |
"آیات ماهی"
بیا
مرا ببر
از شیطان بگیرم
از دایرههای سرخ
از خون
از خنجر
از حادثه از هراس
از صاعقه
بگیرم
قسم به آتش
از تنور
بیا مرا بسوز
به کویرببر
به سیاه چادر
به بوسه و گلو
مرا بزن به گَوَن
زخمم مرا عذاب میکِشد
قسم به آب
آرامم کن
از تلاوت آیات ماهی نجاتم بده
از کهولت دریا
چترم بده
رگبار پرنده میزند
سار
به فصل آب نرسید
قسم به نور
بُراق کرده شب
تاریکی روبهرو را بِبُر
چاقو بکش
چراغ بیاور
رَدّم را بگیر
چشمت را به من بدوز
نجاتم بده
خون های تازه ای می ریزند!
"کلمه"
کلمه ماهی است
با دهان نفس میکشد
میپرد از آب بیرون
میدرخشد
سُر میخورد
به آب بازمیگردد
کلمه رودخانه است
خانه ندارند
میشوید
تازه میکند
پیش میرود
دوباره به خودش میرسد
کلمه سنگریزه است
قلهای درونش
دارد
چرخ میخورد
پرتاب میشود
صیقل که خورد
آرام میگیرد
کلمه نام است
نام خوب تو
جهانی را در خودش حمل میکند
ولی در چند حرف ساده
خلاصه
میشود
"سپیدی"
سرم را بر می دارم
جایش پنجره می گذارم
به جای دهانم
گلدان
اتاق
اتاق بودن را کنار گذاشت
درش را بر می دارد
جایش دریا می گذارد
به جای دیوارش
باد
همگی دور یک میز می نشینیم
سپیدی
روی شکوفه گلدان ایستاده
"پچپچه"
شب
روز را به دادگاه کشانده بود
دوست من!
آن هنگام
که برگلویت
پچپچه
خزید و بالارفت
که از صدایت
تاریکی خرامید و سایه
گسترد
من
ایستاده
بود
من
در صدایی لرزان زیسته بود
من
نمیافتاد
شب
روز را به دادگاه کشانده بود دوست من
وقتی سکوت کردی
وقتی
نپیوستی
دادگاه
با پچپچه آغاز میشود
با سکوت ادامه مییابد
تنفس میکند
آخر
همه قیام میکنند
"مختصات"
صندلی را از خودم حذف میکنم
صندلی را از خودم حذف میکنم
اتاق را از صندلی حذف میکنم
اتاق را از صندلی حذف میکنم
دیوار را از اتاق حذف میکنم
دیوار را از اتاق حذف میکنم
مربعی با چهار ضلع باز
چهار را از مربع باز میکنم
چهار را از مربع باز میکنم
ضلع را از چهار باز میکنم
ضلع را از چهار باز میکنم
مربع
را از ضلع باز میکنم
مربع را از ضلع باز میکنم
حالا
می
شود
نفس کشید!
|