|
بایگانی صفحه اول شعر نگاه کتابخانه شعر، علیه فراموشی پیوند ها |
شوریدن از تمامِ روزها
به تمامِ روزها
و برقراریِ ارتباطِ سیاه شده
به در و دیوار.
باید شروع کنم
به قرمز
قرمز
درآوردن از تَن،
و همیشگی نیست
همیشگی نیست؛
چنگ است این زدن
به بیرون و درونِ من.
مثلِ قطع شدن از همه چیز
به همه چیز
مثلِ قبر شدنهای مکرّرالقبور
و آنچه از قبرستان به حالتِ قبل برمیگردد.
«بارِ دگر روزگار» بگذرد
بگذرد
به آنچه در شُرُف است.
در شُرُف است بادِ لحظهی غَمشاد
در شُرُف است گوشی که سرد میشنود
در شُرُف است چکّههای دندههای آوازینِ من.
و شباهتها
شباهتهای کمرشِکن
با صورتی که شکست و بزرگ شد
شُدن، شُدها، شُدیدَن
در شُرُف است.
خسته است شعر و واشعر
در بیشترین جای تَنَم
شرق خسته است در چهار طرف
و در بلندترین شرایطی که میرود
چندین بار
چندین بار
به مَردترین جای شما
به "هَپی"ترین جای "اِند".
پس میسپارمتان
به لَمترین خدای دو عالم
و داده شدن به هر لَمی
که در شُرُف است.
در شُرُف است آنچه در شُرُف است،
و آنچه به سرعتِ برق
به رنگهای بی دریغِ من
میزند تنهای سیاه
سیاه
و آنچه به جای همه چیز
همه چیز میشود
تگرگ در سکوتِ ماشهایام
تگرگ در سکوتِ ماشهایام
تگرگ در سکوتِ ماشهایام
است.
خوابتان آکنده
صدایتان ساینده
شاشتان سَرزِنده
باد.
شروع: ساعات
اولیهی بامداد اول ژانویه 2013
ویرایش نهایی:
شامگاه 4 فوریه 2013.
|