|
بایگانی صفحه اول شعر نگاه کتابخانه شعر، علیه فراموشی پیوند ها |
شب شیشه های شکسته
به ضرب تازیانه هی بی صدا شدن
تار عنکبوت بسته
جانم برایتان بگوید که :
بی سایه میشود این تنِ در شکسته
بنزین این چکمه های لعنتی در عبور شدم
گم شدن در اذحام ترافیک
نفس تنگ تر از آن که
پرسه در تاریخ شب شیشه های شکسته
در هیاهوی غلیظ مه گرفته زمانه ما
از
پاهایم را با جنوبی ترین خاطره ها از وسط لعنتی باز میکند
تقویم هنوز از شب دهم نوامبر هزار و نهصد و سی و هشت نگذشته ؟
بغضی در گلوی سِن
نام این شعر اشاره دارد به
کریستال ناخت (شب شیشه های شکسته در زمانه نازی ها )
آپریل
یخ زده
تقدیم به سمانه مرادیان
آپریل دوباره می شود،
دوباره ویتگنشتاین تمام میشود
زمستان سرد و تبعیدی سیبری
تن
خبر سرد است سرد
آنقدر سرد که دستهایش را، ناخودگاه ول میکنم
سرد است، یخ شدی چرا تو دختر؟
با چشمهای وحشت زده، یخ می زنم
..................
چند
سالی است ، شاید هزاره ای
که آبستن فقدانیم
فقدان
انگار
وقتش است
پاهایم را باز میکنم
زنانه ترین دردهایم را میکشم
زور میزنم
از درد زوزه میکشیم
هم من ، هم تو در من
فرار میکنم
به رویا
از تخیل متورم شده ام
من دوباره آبستن شدم
تو را
با خود میکشم
تو را در من
در سونو گرافی
دکترهای سپید پوش
با نور فانوس های دریایی شان
هرچقدر کتاب جوید اند
باز هم
کشفت نکردند
........................
در تخیل متورم شده ام
می زایمت
آشتی میکنیم
دست
هم را میگیریم
چشمم را میبندم؛ از سر خیابان هرمان
تا خود امیر آباد خودمان
دوباره
از سر عصرهای اورانیان ، عرق سگی میخوریم
سیاه
مست شده ایم
به انقلاب می رسیم
................
پاهایم را باز میکنم
دردت به من سرایت میکند ، دست و پا می زنی
کی تمام میشود این درد لعنتی؟
صدایم پخش می شود، روی هوای ملافه های سپید ضد عفونی اتاق
چیزی در تو سوز برداشته
معده ام میسوزد
غیابت روی تن جهان سوز برمیدارد
روی نای و روده و معده ام
پاهایم
را باز میکنم
بیرون میزنی
عق
میزنی
چیزی روی جهان می پاشد
آدم وار فراموش میشوی
انتفاضه
مرد آنارشیست بور من
|