سارا خلیلی



 saraKhalili

1.

صدا بالا می رود از طناب

و پخش می شود روی اثاثیه

بیدار می شوم

با دهان باز

و تکه تکه های خون آلود

به شکل غریبه ای می خزد در گوش

 

2.

پیاده روی های بی کفش

ندیدن، نرقصیدن

 

زندگی شکل دیگری است

در کبودترین نقطه جهان

 

3.

دست هایم پر از اضطراب دست هایی است

که ماهی را برمی دارد

و می دود به دنبال حجم مختصری آب

 

رد مردنت می گذرد خیس

و گودی دست هایم پر می شود