روشنک بیگناه
|
|
1
دو جاده بی حوصله
کنارم می رسند و می گذرند و
کهکشانی از غبار
اتوبوس ها
بی حرکت ادامه ی جریانی که خطوط مایل درها را درآینه تکاند بی آنکه چیزی بجنبد در پیاده رو بی نجوایی
غریب یا ناله ی کشدار گربه در فاصله ی پنجره و صندلی
راحتی
دو جاده پهن و گشاده از دو سو می گذرند و ابری سیال
و کند پرسه می زند
حوالی پیاده روی خیس.
2
تصویری از کف دست می نشیند بر تنه ی درخت می چکد بر برفهای
ماندگار دنباله اش حلقه ای دیگر از عکس های دور:
ما ، وقتی خانه نیستیم
دخترانی که بازنگشتیم
کوبه های منتظر و باران های بعد از انفجار
خطی سیاه که رنگهای زرد و قرمز و آبی از آن شره می کند
میدانی آفتابی و بی درخت،
بارسلونا تنه ی بلوط زیر برف،
ورستر تابلویی از " ما دیگر اینجا زندگی نمی کنیم"
با پس زمینه ی دریایی نامطمئن.
|