پیرایه یغمایی



  yaghmaie

 

 

        زن ...

 

 

در تابوت روشن آيينه می نشيند

                                  تصوير زن.

رد پای چابک سواری،

که با شتاب رانده است،

ديری است

بر شيار مورب گونه هايش پيداست.

 

 

آب با صدای يکنواخت

قليا و کف را می شويد.

جوراب تا شده ی مردانه

در ميان رخت های تور

زنانگی ساکن را

به غارت می برد. 

         

 

در تابوت روشن آيينه

تصوير او،

با غربت چشم من

ديداری دوباره دارد.

 

*

زن سرشار از ويرانی است ....

 

===============  


         يک زن به شکل اندوه ...



در کوچه های خوابم، خورشيد کج مدار است

هر سايه ای مورّب، هر انحنا دوار است

بن بست های عاصی، پيچيده اند درهم

گم می شوم در آن ها، اين با خودم قرار است

در کوچه های خوابم، هر سينه ايست حفره

هر حفره ايست خانه، هر خانه سوگوار است

هر پنجره نشسته، در چارچوب عصيان 

هر در، دهان بازی، آماده ی هوار است

چندان شَتک زده خون، بر شانه های ديوار

کز مُهر آن نبوت، ديوار داغدار است

بر تاق بست ساباط، يک پيکر معلق،

يک سر بدار عاشق، بازيچه ی غبار است

هر خش خشی ز برگی، فرياد اعتراضی است

هر شاخه ی درختی، مضمون چوب دار است

 در کوچه های خوابم، يک چهره ی مکرر

يک زن به شکل اندوه، همواره آشکار است

انگار ديده ام من، او را به بی شماره

تکرار سال عمرش، افزون تر از هزار است

با باوری شکسته، بر هر  سکو نشسته

گل ميخ ديدگانش، تابوت انتظار است


*
کوچه به کوچه هر سو، من می گريزم از او
 

اما نگاه سردش، گام مرا مهار است ...


==============
  



ارغوانی



سم ّسنگين ارغوانی

افاقه نکردی.


باران آمد رگباری

زمين اصلن تر نشد

اما تو رقيق شدی

و در تنم به راه افتادی

از دست به پا

از پا به دست

از سر و دست و پا به همه

همه به هم وصل شد


مُخ پوکم هنوز کار می کرد و دیدم که رقیق می شدی

شايد تن من تو را مسموم کرد.
تو را فاسد کرد

 

می دانستم یک نوع سمّ خطرناک مرا می خورد

فکر نمی کردم ارغوانی باشد

اما رنگش چه اهميتی داشت ؟

مهم این بود که تو افاقه نکردی

 

به هر حال من خوابم برد

در آبريزگاه

وقتی بیدار شدم

آبريزگاه ارغوانی شده بود

و من در ميان تو دست و پا می زدم.