پگاه احمدی



  سردم نبود

گِتر تا تهِ اروند

 

زیلو، ضجه، زهر

زیر نویس زبر زلزله ی بم،

خونمرده، خم ...

دوباره در باز است و " تیر"، زخم تر از آنکه من متولد شوم

زخم، عمیق تر از نفتکش و نفرت است!

 

زیلو به زیلو و رَف به رف تا دَف،

نه می زنم نه می خوانم!

خون، تا سیلو به کارد می زند وُ کار، هنوز نیمه تمام است

از قندهار تا غدغن می روم

از این کمربندی به آن کمربند وُ از آن کمر به همان آفتابِ

                                                               بی آجر

که گرم بنویسم

وَ گود، تا داغ وُ رگ بروم

شاید دوباره گِتر کنی وُ گچ، با چکمه ات سیاه شود

یک شاخه تو بیاید وُ قبل از آنکه کود شویم، رسیده باشیم، آن

سرِ اروند رود!

 

حالا لاله خون

خون، جنون

وَ باز، ژاله از آواز و درد می گذرد

حالا گتر تا تهِ اروند می روم

وَ داغ پشت داغ، باغ فراموش می شود

بخوان!

که دست، خصوصی

صدا، خصوصی

وَ ریشه، رگ، تگرگ، خصوصی شود

که خون به خون وَ جان به جان، دراین رگِ بی خانمان

                                                          خراب شویم

حالا

رعشه، تک

نشئه، تک

سیمان، سرنگ، صدا، تک

حالا دیگر دلم برای خودم هم لک نمی زند

شاهنامه بس!

رودابه، زال بس!

این بار فال، سرخرگِ ساعت است!

شاید دوباره خسته از خنده، از گریه از گریز

یادم بیاید آخر تو از کدام خرابه آمده بودی من ازکدام خدا

که نه شور، نه ماهور،

حتی سه گاه هم

دیگر صدای باد و ولنجک نمی دهد

اما هنوز

یک دل آکاردئون و یک دلم با درد،

پنجره را بر دوره گرد می بندد

از کتاب " سردم نبود"