1
شایعه نیست
ماهی ِ مرکب
نرخ ِمرگ را
بر آب نوشته
و
پری دریایی کوچکی
با
غرق شدن
شروع می شود
درنگاهِ من
2
پنجره
خود را به خواب زده
باد
پرده را به شانه ی خواب آویخته
من
بیهوده شب را
در جاده ی ترس
رو به دریا می رانم
در تمام ِاین سال ها
صبح
در خیالِ تاریخ
ورق می خورد
مورخان خواهند نوشت
دم جنبانکی
هیولایی را
فقط
خواب می دید
3
جانوری شریف هستم،
با ذهنی
تغییر یافته
به اسپرم ِ گوسفند
گاه
میان ِ گله ی ابرهای رمیده
لای پای سگ ها
با قدیسان
میخوابم
بوسه هایی با طعم ِ کود
وردهای ام را
مسلول کرده
همیشه فکر می کردم
پس از باور
چیزی باقی می ماند
که
آرامترین لعنت را
از دهانِِ یک نی لبک
سرفه کند
بی آنکه
چوپانی بیدار شود
4
در ذهن ِ کویر
قربانیان پر شده اند
با گرد و غبار
همانطور که
مرگ
می آید
زندگی
می رود
و باد
جایی می وزد که
تعجب خالی باشد
از خاکستر سفید
تنها
ریگ ها میدانند
سراب
آینه ی ِخنثایی ست که
هرگز جعلی نیست
5
در آغاز
تاریکی بود
نه بیشتر
بی نام
وهنوز هم
تمایز نیافته
مانند ِ صدای خرد شدن چیزی
زیر دندان ِ روح
اما
پایان
که با خون پا می گیرد
احساسی ست
مالیخولیایی
مانند ِ رویِش ِبرگی
روی ساقه ای بردبار
بر آغاز ِ هر تاریکی
6
باور کن
آبی
تنها یک کلمه از
زبان قدیمی ِ عشقبازی ِدریاست
که می داند
شکست ِ شاخه های رنگ
در گلوی جنگل
فریاد ندارد
مادامی که
نام از ریشه
به سختی ِچوب می ریزد
و
بوی موهای سوخته ی باد
از دهان درخت میاید
|