مریم اسحاقی



  eshaghi

1

حالم را بپرس!

با تو سپید می شوم

و سراسر روز را

از رگم آفتاب می تراود.

 

کلاغ ها خبر ندارند

شب را قال گذاشتم و

چه قدر خوشبختی از گل های بالشت چیدم.

 

حالا تا خدا خواب است

در خواب هایت غلتی بزنم

موهایت را بنویسم.

 

زندگی در می زند

بیدار شو!

کمی جوشانده از آسمان برایت دم کرده ام

رنگین کمانی در بشقاب.

 

صدایت را در استکان بریز

صبحانه حاضر است.

 

2

 

بخاری زنگ زده ای خاموش

در مسافرخانه ای متروک.

 

یاد تو  

گرمم نمی کند دیگر

 

3

 

 

تا بهار نارنج ها را قدم بزنی
از خواب سیب بیدار می شوم.
رویا در رویای تو
بر لیلاکوه می ایستم.

می خواهم دست هایت را
از شعرم بچینند.

می خواهم شعری پای تو قربانی کنم
که خونش به آسمان بپاشد.

حالا
شعری مُرده ام
ک
ه بر سرِدست می برند.

 

4

کلمه ای تنها

که شعرش را

گم کرده

منم.

 

5

 

در خیابان ها قدم می زنیم

دستم را می گیری

 دست های من امشب به دنیا می آیند

دنیا به دست من امشب می آید.

در خیابان

در باران

ما به دنیا

ما به خودمان می آییم

و زندگی است که به ما می آید