لیلا حکمت نیا


 

         در راهِ یک ضیافت ِ گاه گدار

 

سرت را لااقل بیرون از این تراکم    چشمت را بیرون از این تراخم  نگه دار

جواب بده در تخلیه ی ِ چاه ،چند سال  ایستاده ای  به ادرار ؟

نگاه کن به باریکه ی آنچه روان است و می رود به احاطه ی خشکی

در طیف ِ رنگ به رنگ خواب ِ تمام مدت راه ، غوطه وری 

   سواره می رفتیم و درخت درخت  خط می شد 

رسیدیم به بخش نخستِ معده  به شکمبه   به واقعیت اینکه نشخوار کننده گانیم

یک دهان را به آواز و یک حفره را دهان وار و نشخوار ... سه تن بودیم 

رسیده به انزوای ِ تخلیه ی چاهی که به یمن آن پایم را بیرون نمی گذارم ... چند سال به ترسِ یک ادرار ؟

بیا سر گوگردی کبریت را  حلقه حلقه آتش شویم در این ضیافت    نترس !

بیا پاهای من شو در اتصال ِ به درک  

بیا  روی ِکاسه ی سرم  پوست گاو بکش   ناقاره بزن این عیش را  

بیا صدا صدا برای  تسلای ِ حنجره های پر از خنج ....در بلندگویِ عقب

ترانه شو تا به یاد بیاوری برای شناختنت کمی جوانم :چند سال ؟ 

تو که تمام  شهر را به قرینه مناره ای  هجا هجا صدا شو در این انزوا  

 جارچی شو     در فاصله ی مردمک تا سرگیجه ی گنبد دوار حلزون های مانده در گوش  بخوان به غرق شدن در خودت

در پیشگاه تو سوگند می خورم رها شدیم به امان ِ این اشتهای مذکر که تمام روز را نوشیده است

شب است ...نگران چراغ  روشن مانده ی خانه ام      یونس !

 نگران ِ شکست های مکرر در ناهمواری یک زمین به بند نشدن سلاح ها

همزمان اختراع شد اسلحه ای برای در آغوش کشیدن و ماشه کشیدن و مردن   یونس

به مغز استخوانم برگشتم و دیگر گرم نمی شدم از آتش ِ این همه تقلا که طفره می رود از تفت     کجا؟

ببین چگونه ماهی در  رعشه ی ِ دستهایت شوک می دهد به اقلیم ِ تو : نفس بکش ! نفس بکش

بیا به اعتدالِ روال ِ رایج ِ از سرد به جهنم ، از جهنم به یخ های که می شکنند و می بلعند به نام آب

این منابع ذخیر کننده ی برف               میان تار و پود              لا به لا

به زمستان پراکنده و ادامه دارِ موهایت نگاه کن  ... چند سال گرما دویده در سرخی گونه هایم ؟     

نگاه کن به دشت   بدون علف    ادامه می دهد به عریانی خودش  و ما که ایستاده ایم به نظاره 

چنگ بزن به ریسمان مفاصلم قدم از قدم بردار به سمت این همه وقوع ناشیانه ... یونس !

  بگو: در احشا ماهیِ مشاع با بوی سیمیت  خانه ای  مانده برای ِ من ؟

خانه ای که یک خواب دارد و هزار هزار تعبیر ؟  

.

.

.

خواب بودید تمام مدت راه را ...