فرشته وزیری نسب



vaziri 

                1 

 

           باد از جانب غرب می وزد

بسیار سرد

من اما از او سرد ترم

پیچیده در پتویی پیش آتش می نشینم

در این کلبه، در میان برف

زمان نه تند می گذرد، نه کند

فقط مرا به تمامی در خود می گیرد

سنگین، بی اعتنا

و "من" که دیگر "من" دیروز نیست

از خود سر می رود

از حوصله خود سر می رود

صدای فرو ریختن چوب ها در آتش

صدای زمان که ارابه اش را می راند

نه آرام نه با شتاب

وصدای سکوت

که در پیرامون من

همه چیز را در خود می کشد

دسامبر ۲۰۱۲

فرانکفورت

 

2

عاشقانه ای برای صدایش 

 

به من می گویی اینجا،

در این نقطه کره که دیگر نمی چرخد

و در آن نه جنگی هست نه کشته ای، نه زندانی،

نه مادری که بر دهان کودکش بنشیند 

در اینجا که روز

با صدای پرندگان یک صفحه آغاز می شود

و شب با خبر های سرزمین های دور می خوابد 

بیا  دنیا را سوار قطاری کنیم

به مقصد سرزمین نسیان

بیا در تن هم خاموشی بکاریم

من شعر می گویم برای چشمان تو

که خشکیده اند به دیوار

تو شعر بگو  برای لبهای من

که خون گرفته اند از سکوت

 

سر خوش از فراموشی 

بر سنبله های گندم می خوابیم

و می دانیم که زیر پایمان سر بازانی به خاک اند 

که از بیگانگی سرزمین مادری مرده اند

 به زمزمه آب گوش می دهیم

که مدام می شکند

 به سرفه مینی در گلوی جویبار

و من بر تنت تخم نیلوفر هایی را می کارم

که مادر همراه با لباس های برادرمرده ام فرستاده است

و تو آنقدر در تنم می کاوی

که تمام زخم های کهنه ام باز می شوند

و من آنقدر برایت آواز می خوانم

تا بمبی صدایم را از هم بپاشد

 

آگوست ۲۰۱۲ فرانکفورت

 

3 

نمی دانم که بود که تمامی میدان ها را
از زیر پای من کشید 
از زیر پای قوم من 
از اینهمه قوم مهاجم 
که زمینمان را بر پشت اسبشان بردند 
یک چهره هم باقی نمانده است 
تا برایت تصویرش کنم 
از مادرم و مادران دیگر 
که زخم هایشان را در مجری های کهنه 
پنهان می کردند تصویری نمانده است 

از پدرم و پدران دیگر
که سربازان قوم های مختلف بودند 
هیچ سری باقی نمانده است 
که به دور این میدان بچرخانم 
از مشق هایی که فرزندم و فرزندان دیگر 
بر دیوارهای سیاه چال می نوشتند 
فقط دود مانده است 
که از گوشه و کنار این میدان ها به هوا می رود 
از اینهمه میدان که دور من می چرخد 
حتی یکی شکل زمین ندارد 
که سرزمینش کنم 
با اینهمه ریشه ام عشق را می جوید
و گاه بر غباری جوانه می دهد

نوامبر ۲۰۱۲. فرانکفورت

 

 

4

وصل

 

اندوه از دور می آید

در شکل تکه های تن من

که با تکه های تن تو پیوند نمی خورند

که با هیچ چیز پیوند نمی خورند

ذراتی سرگردان در مدارهایی خالی

 

در خواب خاکستری خود

خوشه های خرمایم بر نخل های نرسیده

شهریور دستهایت در آن سوی باد مانده است

و من از جسمیت وا مانده ام

در امتداد این کشاله هیچ طلبی نیست

های اندوه است که با هوی برف می آمیزد

و دلتنگی مستمر

 

ژانویه ۲۰۱۳