|
بایگانی صفحه اول شعر نگاه کتابخانه شعر، علیه فراموشی پیوند ها |
یادت بماند
... و ما این امکان را به دایره دادیم
بگردد
تمام شد
دور دایره لیلی تمام شد
و یک اتفاق جدی، در اتفاق افتاده
شمایل شب می فروشند و
شب کلاهی که پرتش کنی پهن می شود گربه
گربه زیر کلاهی از نمد
ما ایستاده غرق شدیم
در روزهای تقویمی
لیلا
حالا!
یک خال خنده
یک بند عشق
یک زمان – کارت می سازد لیلی را
با کمی وقت – اگر بدهید –
لیلی را که بسازیم
رویا
به رگ می زند پیوند
اما پدرهامان!
یک شاخه روح مجنون تاب می خورد بر دار
روز جهانی قلوه سنگ
آجر
خشت خام
بتون را گرامی می داریم
روز عاشق تمام شده است
روزِ ...
و کمی وقت، اگر بدهید
کمی هم خنده به گوش هایم بیاویز
بیاویز
صدای ناله ی لیلی چه می آید
و مجنون ها به اتفاق، دور
یادت
بماند گوش هایم
دور خواهم رفت تا تماشای زیبایی ات
و همین نقطه لیلی آغاز خواهد شد
چشم هایت را دوست خواهد داشت
نگاهت را دوست تر
در این اتفاقِ رخ داده اِی ی ی
لیلای اتفاق!
به عشق عادتمان ده
اینجا انگار مجنون به جنازه می فروشندی
و لیلی های اتفاقی
در یک مشارکت مدنی
مجنون را
به لاشه تقسیم می کنند
در این نقطه اما
لیلی
یکی مانده به جا
و گوش هایش می گردد
دور مجنون – یادت هست؟ -
که دور نزند دور لیلای دیگری مجنون
و اتفاق
از یادمان نبری
لیلا!
که به جا آوریم
یک رکعت نماز وتر
به غربت دست های تو لیلی
قربتُا الی الله
|
||