فریبا شادکهن


 faribaShadkohan

1           

_زود برگرد پروانه!

_ فقط یه بسته سنجاق مامان...

پیت‌های صف کشیده ی نفت

تشنه اند و زنی با گیسوی بلند 

پشت پنجره 

آن سوی خیابان را می نگرد 

بگو مرگ بر شاه!

بگو مرگ بر شاه!


صدای شیون و لاستیک

چلیک‌ها از خون پر می شوند

کودکان از خون خالی

خیابان از کودک


آمبولانس‌ها پا به پای مادران 

گهواره ی گردن‌های شکسته اند و

نفس‌های بریده

دستها پروانه
از سر به پهلوها و از پهلو به سر

بال بال می زنند

گلهای پیراهن دخترانشان را

از لای درهای بسته ی آمبولانس 

بو می کشند

نعره‌ای حنجره را می شکند

دور می زند خیابان را 

پنجره را:

-
بی‌شرف هاااااااااااااا

آدم کش هااااااااا

پروانه ای 

تا پنجره پر می کشد 

نرسیده به کوچه

نرسیده به خانه 

خال‌های خونی‌اش را

روی موهای زن

سنجاق می کند.
___________________
___________________

2

 

كلمه‌ها كه سر می نويسيد و دست

پرده‌های غروب را كنار می زنم

از پنجره‌های دل

می خورشيدم

به تاريكی خيابان

تا صبح

تا تلنگر آفتاب

تا تبلور نور 
در نور 

در نور 

در نوووووور

من انتظاری روشنم

_________________________
_________________________

3

 

غلاف

در غلاف

در غلاف

در غلاف

چاقو

در چاقو

در چاقو

در چاقو

نقاب

در نقاب

در نقاب

در نقاب

نسبش می رسد به قابیل به کلاغ

هیچ چیز سخت تر از این نبود

که در آینه

قاتلم را بشناسم

چقدر با من یگانه ای

بیگانه!