|
بایگانی صفحه اول شعر نگاه کتابخانه شعر، علیه فراموشی پیوند ها |
زمان بلوطی است
که سنجابی آن را آرام آرام گاز میزند
تا به خودت بیایی
چمدانت را بستهای
و آماده
در ایستگاه به انتظار نشستهای
یادت به خیر!
مادرم گفت:
عشق اختاپوسی است که بدنت
را تکه تکه می جود
به دخترم گفتم:
عشق چشمهای رنگی
دارد
سبزش را بپوش
سرخش را روی سردیات
بکش
و سیاهش را هزار ساله کن دود کن و در شعر
بریز
دو روی سکه ای و نمی دانی از کدام جهت زمین را نشانه
بگیری
مثل مرکبی که آرام آرام
در گلوی کاغذم گیر کند
بغض می شوی گاهی
و گاه دیگر
از گلوی کاغذم می سری پایین و
آرام آرام از معده اش حذف می شوی
چگونه یک دلت کنم
شیر بمانی نشسته توی سینهام یا
یا خط بزنم تو را از جغرافیای سلولهایم
مرکبی باید روی شیر یا خطت بریزم
که ندانی زمین زیر کدام روی پرت شدنت گیج
میخورد
|