|
بایگانی صفحه اول شعر نگاه کتابخانه شعر، علیه فراموشی پیوند ها |
1
دلیل محکمی
برای درز پیراهن هایم ندارم
که هی تنگ شان می کنم ،
جز این که :
با هر یک نفری که توی من می میرد،
لاغرتر می شوم.
زمستان 91
2
از شب که حرف می زنیم
تو به فکر کشیدن پرده
ها هستی
و من به ستاره های زشت چسبیده به سقف.
پاییز
91
3
در حفره ی خالی قطره ای
زمستان 91
4
با همین سیگار
که روشن میشود جاده
میایم به اتاق تو
پنجره باز است
و باران بر اندام تو میبارد
ملحفه را که بوی عریانی زنی میدهد
تا چشمشهایت بالا میکشم
بالای سرت
به تاریک روشن
سیگاری دیگر میاندیشم
ـ صد سال میشود که ندیده بودمت ـ
چند جین از چین پیراهن زنی
دور چشمهایت می رقصند
می رقصند
می رقصند و دود میشوند بالای سرم
توی همین جاده
که چشم های تو را
روی دیوارهای سپید روبرو کشیده اند
نگاه کن
کم نیاورده ام
حتا
از هیچ سیگاری
و زمین مثل همیشه می رقصد
می رقصد
می رقصد
تا برسم به چین چین
چشمهای تو.
زمستان
80
5
تمام نمی شود این جنگ
منورهایی که منجوق های پیراهن
به هوا می فرستند
خمپاره های پنهان در بشقاب
جنازه های مبل ، ارواح زوار رفته ی فرش
و رخت آویز
که قبل از مرگ خود را به دار آویخت
.
.
.
تمام هم که شود
مفقود الا ثرهایی هستیم
که از بوسه هامان باز می گردیم
از دست هایی که جا گذاشته ایم
مردمک های مصنوعی چشم ،
و پلاک های گم کرده مان
تا دیگر هرگز.....هرگز
یکدیگر را باز نشنا سیم.
زمستان
91
.
|