|
بایگانی صفحه اول شعر نگاه کتابخانه شعر، علیه فراموشی پیوند ها |
روایت فتح
تشریح چشمهایم با تو
هرقدر که بخواهد
کلاغهای گیجِ تهران را
با لانههای کوچکِ چندضلعی
بگذار پشتِ خاکریزِ پلکهایم
برایش بفرست !
تشریح گلویم
خمپارههای درشتِ گریه را بردار
هرقدر که بخواهد
سربازهای زنده را
بگذار
کنارِ هفت سین و بچههای چاق ؛
برایش بفرست !
از من که بگذریم
تشریح جعبههای مدادرنگی
با دوستانِ دورِ دبستان
بگو برای بوتههای خلوتِ خار
یا سیمهای بسته به موهایم که میبینید
مداد نیست
روبانِ بلندِ گره به گیسهایشان را ؛
برایش بفرست !
من خطّ مقدّمِ جنگ بودهام
امروز
سربازی علیل بر میدانِ بزرگِ تنام افتاد ،
که بوسههای خداحافظیِ زناش را
خوب یادم هست
بردار مینهای کاشته درکفشهایم را
گلولههای کاشته در شکم
و چند عروسکِ خواب
بگذار در حبابِ تَنگِ زهدانم ؛
برایش بفرست !
حالا هرچه در خانه ماندهاست را
در شکاف سینهام
جایی پشتِ سنگرهای بلند بگذار :
نقاشیهای بچههای دبستان
کفشهای راحتی
پلاکِ پروانهای که به گردنم
و قابِ عینکی که روی میز ماند . . .
بگو : جنگ تمام شد ، برگرد !
و مرا بفرست !
برای دختری
که دلتنگِ منگولههای روسریاش ،
شبها
خوابش نمیبَرد .
|