|
بایگانی صفحه اول شعر نگاه کتابخانه شعر، علیه فراموشی پیوند ها |
1
سیاه نبودی بی گمان
کلاغ
ساکت دیوار دیروز
.
وقتی
کودکم تو را آبی رنگ می زند
هر بار هر بار
2
اندوه نیست
.
چیزی
شبیه کسی
همیشه کنار پنجره
پشت
پرده
منتظر
گرمای آفتاب نشسته
.
3
چاه
سقوط
را
فریاد را
درد
را
مهم نیست
.
بزرگ
می شوم
هنوز
پرنده ها
کنار
طره می نشینند
.
4
پاک کردی
از
دفترت
.
و
من
نامی شدم
بر ذهنی که
فراموش
می کند
.
5
سنگینی کوچه
نگاه عابرانه ای بود
که زود گذشت
میان پیچ خیابانی
که هیچ درختی نداشت.
و سکوتی که نبود
همیشه
شکسته می شد
در اگزوز ماشین قراضه ای
که حسرت مسافران را
در چشمانش
خواب می دید
.
من با دستانی پر
دستانی خالی
در بند تمامی بودن ها
وقت نماز
به صدای اذانی گوش میدادم
که پرواز را به بانگ بلند
می خواند
و هیچ نمی گفت
فاصله ای هست
!
6
ا کنون ، آغاز ته ماندگی زندگی ست
هیچ کس با هیچ کس نیست
انتهای کوچه ی باران خورده
تا ابد نمناک است
دست های آبی
مجالی دیگر دهید
7
رادیکالیزم جستجو
یک بحران
همگانی است
و جهان
در پایین ترین
منحنی سینوسی
نسخه های خوشبختی
روی دست داروخانه ها
باد کرده
8
بچه های به ستوه
آزرم مردم گریزشان
و دسته های گل میان آغوش های چرک
چراغ های چشمک زن
بوق ، بوق ، بوق
و رد نگاه چسبناک مرد
بر ساق های پودر زده
چه کسالت غمباری
9
هیچ
!
نتوانست
.
چسبندگی
اسیر توحش بود و
...
من
تاریخ را از بر
.
10
چیزی ، جایی
هنوز هست
.
برنج می ریزم
قمری های یخ زده
دعا می خوانند.
11
بگذار خیال کنم
دلتنگی ، حاشیه نوشت کتابی است
که روزی بکارم خواهد آمد
بگذار امیدوار باشم
12
روز کوتاه شد
دیوار کوتاه تر
فاصله
ها ،
فاصله
ها ،
دیگر
چیزی نبود
که ساعت برایش گریه کند
وقتی
که در همیشه بسته است
13
صدای دیگ های همسایه ی مادر بزرگ می آید
مادر بزرگ که مرده بود
و همسایه که خانه اش را اتوبان برده بود
باز هم می آید
صدا را می گویم
.
|