نگاهی به

 شعرهای سیلیه ویتال

سهراب رحیمی

 

 

مقدمه

 

شعر مستند، که از اوایل دهه ی نود مسئله ی مورد بحث منتقدین و موضوع شعر شاعران جوان نروژ بود، محل ملاقاتهای زبانی ی جدیدی شد، جایی که فرم های مختلفِ زبان های آتشین شاعرانه، با انواع زبان های غیرشاعرانه و غیرمتحرک و خشک، نزدیکی ی آهنگین یافت. شعری جدید، جایی که حقیقت ها و زندگی نامه ها، سیاسی نویسی ها و تاریخ نویسی ها در زبانی شاعرانه به هم بافته می شدند، خلق شد. وقتی زبانی، زبان دیگر را به این شکل دیدار می کند، دشتها و نواحی ی جدیدی گشوده می شوند و بار می گیرند و در تمامیت های جدیدی شکل پیدا می کنند. آن چه شعریت دارد شاعرانه می شود، فراز می آید و مورد استفاده قرارمی گیرد. زبان، بزرگتر می شود و جهان، وسیع تر. به این شکل، شاعران جدید، کاشفانی هستند در نواحی ی نا آشنا. آن ها محققان زبانی هستند. مرزهایی برای آن چه شاعرانه است وسعت می یابد  و اکتشافات به شکل شعر به منصه ی ظهور می رسند. هویت شاعرانه، مکانی ست که منِ شاعر را از درون خودشیفتگی ی نارسیسیستی اش به بالا می کشد، به سمت جهان. و این   پروژه ی شاعرانه ی نسل جوان نروژ است. اینکه مکان های ملاقات جدیدی را برای شعر تعیین کنی، اینکه وجود را با خصوصی ها و شاعرانه هاش امتداد دهی. در کنار بزرگانی چون تونه هودنبو، توروم بوریه، گی یر گولیکسن، مارکوس میدره، استینار اوپستاد، تور اولون، این سیلیه ویتال بود که در دهه ی نود بهتر از بقیه درخشید و نماینده ی خوبِ شعر زمان خودش شد: 

سیلیه ویتال

Silje Vethal

 

 سیلیه ویتال متولد ۱۹۷۳ در نروژ است و ساکن اوسلو؛ ادبیات خوانده و شاعر تمام وقت است:

  تقلیل یک زاویه:

سقوطِ آن که به اوج رفته است ، از میان دوایر، پایین به سمت افقی ی لرزان

چون برانداختن یک ستون.

 

شعر سیلیه ویتال، سفری ست اکتشافی به سمت سرزمین های ناشناخته. قطب نمایی که او در دست دارد، چیزی نیست جز شهودِ شاعرانه اش:

 

چگونه انسان خودش را در این نواحی، جابجاکرده است

یک شیوه ی به هم بافته از تخیلات در خیابان

میان آشپزخانه و رختخواب

وقت آن است که محیط را درک کنی

مقدار متنوعی ی از ردپاها را

خودت را به سمت دانش هایی خم می کنی که پیرتر و پیرتر می شوند

نقشه برداری ی معمارانه، بیداری در زمینِ ناهموار.

 

کدام زمین ناهموار است این؟ چه چیزی در شعرهای سیلیه ویتال هست که خودش را نشان می دهد؟ یک زاویه، یک تقلیل از یک زاویه، یک پایه، یک ستون، درها، پنجره ها، کاغذها، روزنامه ها، نور که می سوزد بی آنکه بلرزد. درخت برپایه، گدازه های منجمد، بلم های آرام. زمین های خیس و مجراهای آبی. درختی با رشد سریع، یک ساقه ی صاف که خود را به سمت بالا پیچ می دهد و حلقوی می شود. تقاطع اعصابِ انسان ، تحرک دهانها، یک ساحل.

 شعرهای کوتاه،  شعرهای  افقی ی کوچک در سطرهای بلند و کوتاه با و بدون خط های مایل. یک خاطره، یک فراموشی، یک آگاهی که همه ی دیده ها و فکرشده ها و فراموش شده ها را از میان سرندی رد می کند. دشت، دشت سیلیه ویتال است، ناحیه ی شاعرانه ی او. یک نوع نقشه برداری ی معمارانه، همان طور که  در شعری به همین اسم، به نمایش درآمده. نگاه او به هنگام ثبت و یادداشت، عمیق و نافذ و دقیق و چندوجهی است. و قطعه ها، دریافت ها و تشخیص های مشخص و واقعی، نوارهایی از سخنرانی ها، فکرها و تصویرهای شاعرانه، خود را در تمامیتی عظیم، جمع می کند و عروج می کند.

 

سوراخ دهان

یک قاشق

به سمت بالا از میان عمقِ نرم و به سمت بالا از میان دیوارهای سوراخ

نفوذ می کند آلتی به بیرون میان لب هایی که با بی میلی خود را بازمی کند

 

 ارتباطات و روابط بینابینی، خود را در اندازه ها و ابعاد مختلف باز می کند و این احساس را منتقل می کند که همه ی قطعات در خط ها و داستان های متعددِ ممکن به هم متصلند. هیچ راه پیموده شده ای، هیچ آمرزشی ، هیچ گونه خواندن هدایت شده ای. تنها هوا، نور و یک خوانش که خود را آزادانه به هر طرف که بخواهد حرکت می دهد. یک نگاه باز در متن، یک آزادی برای خواننده، اما با این همه با نرده هایی که بتوان بر آنها تکیه داد، با میله ها و قرنیزها و تراس ها، چرا که با آن که شعرها بی آدرس  هستند و خواننده را گم می کنند ، هیچگاه خواننده خودش را میان آن همه، فراموش شده حس نمی کند.همیشه نخی هست که می توان دنبال کرد، تصویرهایی که به تو اجازه می دهند تعقیبشان کنی، قاعده سازی هایی که می توان بهشان چنگ انداخت، تداعی معانی هایی که بیدار می شوند وما  در مقام خواننده الهام می یابیم تا تاویل کنیم و روابط و روایات را ببینیم و کشف کنیم.

 

تو انسانی را روی کاغذ رسم می کنی

تو موهای کسی را نوازش می کنی

خاطره ی دست

یک آگاهی

 

کتابی کوچک با شعرهای کوچک. زبان تکنیکی، درک معنا، درک خشک و بی طرفانه، نگاهی که پرهیز می کند از دخالت فکر و احساس، نگاهی که به زحمت می بیند و ثبت می کند؛ سرد، واضح و دقیق.

اما این همه نوشتار، شاعرانه اش در کجاست؟ انرژی ی شاعرانه ی سیلیه ویتال در انواع مختلف گفتار نهفته است، در ارتباط بین این یکی و آن دیگری، در تباین ها( مقابله ها) و در درهم فرورفتن ها. مسلما آن جا فرمول بندی های بی نظیر شاعرانه ای هم هست و تصویرهایی که نفس آدم را می گیرد و در کله ی آدم به عقب و جلو می رود قبل از آنکه سر آخر، آرام بگیرد تا در ذهن بماند و  عمل کند. اما جالب ترین چیز شاید تصویرهای واضح شاعرانه نباشد، بلکه این که چگونه سیلیه در حدِ فاصلِ زبان و لهجه کار می کند. مفاهیم تکنیکی، مفاهیم شاعرانه را می بوسد. زبان شاعرانه، خود را گسترش می دهد، مرزشاعرانگی و آن چه می تواند شعر باشد گسترش می یابد. و آن جا در یک نقطه در یک نظر، شعر حضور دارد، در یک جرقه از بازشناسی یا یک نفس از تعجب. شعر سیلیه ویتال به هم فشرده و متمرکز است و چون فشرده های زمین شناسی که متشکل شده است از تکه هایی از انواع سنگ معدن های متفاوت، به شکل یک تمامیت، به هم چسبیده شده.

 

در، خودش را به سمت اتاق ، بازمی کند

یک نوار نور به درون تاریکی می خزد

از مجرای نور نجوا می کند با خودش

کلمه ای که مشخص کنی: مال من

 

 شعر سیلیه ویتال، فشرده ای ست از به هم چسبیدگی ی زبان های مختلف و لایه های گوناگون زبان. او در تکنیک اختلاط رنگها، می بُرد و می چسباند. و این اختلاط رنگها در سطح پرده ی نقاشی، آگاهی ی شاعرانه ی او را انعکاس می دهد و این انعکاس یعنی به هم چسباندن تاثرات و تاثیرات درونی و بیرونی، دریافت ها، فکرها و تصویرها چونان که تجربه های ما به شکلی تام و به هم پیوسته درآید. یک بافتِ بافته از نخ ها. یک طرح از خط ها و رنگ ها. یک خاطره ی احساسی، یک مشاهده ی دقیق را ملاقات می کند. یک فرمول علمی یک نقل قول یا نظر را ملاقات می کند. یک عکس جنون زده خودش را به دور یک ظاهر دقیق می چرخاند. یک «من» یک « منِ» لرزان را ملاقات می کند. یک نگاه مسلح شخصی یک نگاه سرد تکنیکی را ملاقات می کند. یک آگاهی از سطح شخصی می لغزد به سمت عمومی. فکر، بدن را ملاقات می کند و اشیا، افکار را. و به ناگهان خط ها خود را در شعاع پرتوی از تمامیت جمع می کنند. و آن گاه شعر این جاست. این جا ایستاده است و می درخشد.   شعرها توقع دارند که طبق دستورالعمل خاصی خوانده شوند. اما در عین حال امکان خیلی کمی برای غلط خوانی وجود دارد همچنان که هیچ گونه حل المسائلی هم برای روش خواندن شعرها وجود ندارد.

شعرهای او به شکل َسَند های کوچکی ست در َسَندهای بزرگتر که می تواند باز و آزاد خوانده شود و با تجربه ها و خاطره ها و تداعی معانی های خواننده، باربگیرد. و این، مهمترین ناحیه ی ارتباطی ست: بخش شخصی، بخش دقیق و ناحیه ی باز. همه چیز مطمئن است و واضح، وهمه چیز، دقیق تشریح شده. با این همه، آن چه تشریح می شود باز است و متنوع.

این فشردگی ی متن، منِِ شاعرانه را به قطعات مختلف قیچی می کند و امکانات زیادی را در وجود و ضمیر خودآگاه بازمی کند. این روش ارتباطی،  چیزی ست که می توان در کار بسیاری از شاعران دهه ی نود در نروژ بازشناخت: آگاهی ی زبانی، دقت زبانی و قدرت زبانی.

سیلیه ویتال معرف خوبی ست برای شعر نسل خودش. شعر او محل ملاقاتی را میان لایه های مختلف زبانی،میانِ ابژکتیو و سوبژکتیو، باز می کند. و بیداری و ثبت آگاهانه، خودش را به شارژ درونی ی خاطرات و عکس های پرقدرتی که طنین می افکنند و فریاد می کشند، وصل می کند.

 سیلیه ویتال نماینده ی نسل جوان نروژ است اما کاملا متفاوت است و منحصر بفرد.  

سیلیه ویتال تنها بخشی از یک نسل نیست بلکه قبل از هرچیز، خودش است و صداهای خودش در پروژه ی شخصی ی شاعرانه اش. شعر او یک نسبیت زبانی را نشان می دهد؛ جایی که منِ شاعر در برابر همه ی آن چه او آگاهانه ملاقات می کند باز است؛ به شکل زبان بیرونی و زبان درونی، طبیعت، تکنیک و وزن خاص او؛ یک به سوی او، یک برای او. شعر او ، یک فشردگی ی آگاهانه را با امکانات جدید برای ارتباط جدید و خوانش های جدید نشان می دهد. شعر های سیلیه ویتال، شبکه های الکتریکی ی کوچک فشرده ای هستند که ابعاد و لایه ها را درهم قیچی می کند. سیم ها و خط ها اندازه گیری می شود برای آنکه بعدها به ناگهان، شوکی الکتریکی از تجربه را منتقل کند و در مرکز مخابراتی ی پر سر و صدای شعر، به ناگهان آدم وصل شده است به یک تماس. و شعر با تو سخن می گوید با تمام صداهایش در یک انرژی ی تام و تمام.

تمام

 

توضیح: متن های قرمز از شعرهای سیلیه ویتال است

ترجمه ی این شعرها با اجازه ی رسمی ی شاعر انجام گرفته است.