روشنک بیگناه

سایه ها شهرها را گشته اند
تا سرانجام به ما رسیده اند
بر و بر نگاه می کنند
مثل کسانی که در خیابان های سیاه و سفید
قدم زده اند

ایستاده ایم و قطار سریع السیر می آید
بالا ایستاده ایم و
                    قطار می آید
 و ...
                     می آید

موش های میان ریل ها
سیاه و بسیارند
ترس های ما سفید

نمی دانیم
مطمئن نیستیم
حدس هم نمی زنیم
سایه هایمان ماسیده اند بر سکو
اینبار ما رفته ایم .