بایگانی صفحه اول شعر نگاه کتابخانه شعر، علیه فراموشی پیوند ها
روشنک بیگناه
سایه ها شهرها را گشته اند تا سرانجام به ما رسیده اند بر و بر نگاه می کنند مثل کسانی که در خیابان های سیاه و سفید قدم زده اند ایستاده ایم و قطار سریع السیر می آید بالا ایستاده ایم و قطار می آید و ... می آید
موش های میان ریل ها سیاه و بسیارند ترس های ما سفید
نمی دانیم مطمئن نیستیم حدس هم نمی زنیم سایه هایمان ماسیده اند بر سکو اینبار ما رفته ایم .