بایگانی صفحه اول شعر نگاه کتابخانه شعر، علیه فراموشی پیوند ها |
|
روجا چمنکار
|
اصلا نباش
اصلا به دیدنم نیا
با این همه -----------------------------------------------------------
هوا که عوض بشود
لیک کشداری بیرون می زند از من و بعد از رگ های دلم شکاف می خورم تو نیستی و حالا رژه می رود اتاق روی دوش مورچه ها
ته تمام عاشق شدن هایم به کوچه ای خاکی منتهی می شود و لب های کسی که پافشاری کرد روی لب هایم
چیدمان این اتاق را به هم زده ایم با مورچه ها مورچه های سیاه سیر زیر پوستشان نباید خون زیادی باشد تو رفته ای با یک فلوت شنی که زیر پوستت جاسازی کرده بودم جای ساز من زیر شانه خالی کردن هات زیر شن زارهای ته نشین شده در اتاق
یک آینه ی قدی نصب کرده ام از خودم توی خودم می توانی بشکنی و هر بار از درد فقط رد خون را ببینی که دریا زده می شوم هوا که عوض شود کسی جنب اسکله قایق ها را به هم می کوبد چشم های نقره کوب تو را با یاقوت سرد زیبایت مخفی کرده ام توی یک جزیره ی مرجانی دریا پس داده توی اتاقم مورچه ها به تنفس مصنوعی نیاز دارند باید یاد بگیرند کمتر بمیرند آنها تنها سرگرمی بچگی های من هستند هوا که عوض بشود به دریا می گویم پس بیاورد مرا به کوچه ای خاکی
قرار بود مراقبم باشی
----------------------------------------------------------------------------------
سوت کشتی دریای مرا زخمی کرد و این تازه شروع بازی بود کاپیتان ! حالا از من فقط مو های خیسم را به جا می آوری و ساعت شماطه داری که زنگ نمی زد و می لرزید می لرزید با نهنگ ها و وال ها می لرزید با صخره ها وآب ها می لرزید با شانه هاش و دست هاش رقاصه ای بدوی روی عرشه من بودم کاپیتان !
این جنین مرده را از من بیرون بیار بوی یک زندگی قدیمی می ترکد توی دلم و خیس می کند تمام خشکی ام را اینجا پیچ خطرناکی ست برگرد ! این شال گرم خاکستری برای تو بود تا زندگی مرا دور خودت بپیچی جهان سرد تر شده گند زدی کاپیتان ! دستور بده هاله ای نامرئی دور سرم بکشند و مرا به پُست خودم برگردانند و بادبان ها را از پوست دامنم بالا ببرند دستور بده ! برگرد ! دستور بده ! برگرد ! دستور بده ! لنگر نینداز ! پهلو بگیری دریا را به آتش می کشم با یک زخم کهنه این بازی هنوز ادامه دارد به نقش خود ادامه بده کاپیتان !
روجا چمنکار ( از مجموعه در دست چاپ : لب هایم را از پشت بام فراری بده ! )
|