بایگانی صفحه اول شعر نگاه کتابخانه شعر، علیه فراموشی پیوند ها |
|
دیوان سروده های نادیا انجمن (گل دودی و یک سبد دلهره) به کوشش محمد شفیع نورزائی و دکتر سام واثقی چاپ اول 1st Edition ۱4 بهمن ۱۳۸۵ - 3 Februry 2007 نشر بنیاد کتابهای سوخته ی ایران آرشیو جهانی ادبیات ایران در تبعید Published by the Iranian Burnt Books Foundation World Archives of Iranian Exile Literature Herzogstraße 42 / 42103 Wuppertal-Elberfeld / Germany Edited by Dr. Sam Vaseghi (sam@vaseghi.de, www.vaseghi.de ) & Shafi Nourzai |
شعری از نادیا انجمن نیست شوقی که زبان باز کنم از چه بخوانم من که منفور زمانم چه بخوانم چه نخوانم
وای از
مشت ستمگر که بکوبیده دهانم نیست غمخوار مرا در همه دنیا به که نازم
چه
بگریم، چه بخندم، چه بمیرم، چه بمانم من و این کنج اسارت، غم ناکامی و حسرت
که عبث
زاده ام و مُهر بباید به زبانم دانم ای دل که بهاران بود و موسم عشرت من پربسته چه سازم که پریدن نتوانم
گرچه دیریست خموشم نرود نغمه ز یادم زانکه هر لحظه به نجوا سخن از دل برهانم
یاد آن روز گرامی که قفس را بشگافم سر برون آرم ازین عزلت و مستانه بخوانم
من نه آن بید ضعیفم که ز هر باد بلرزم دخت افغانم و بر جاست که دایم به فغانم
دلو 1378
محمد شفیع نورزائی ـ برادر مرحومه نادیا انجمن
روانشاد نادیا انجمن فرزند منشی عبدالباقی نورزائی در ششم جدی 1359 در یك خانواده متدین و روشنفكردر شهر هرات باستان دیده به جهان گشود. پدرش انسانی آرام، اندیشمند و متواضع، وكیل اسبق مردم در لویه جرگه سال 1355 بود كه اكنون شغل آزاد داشت. با تولد نادیا زندگی خانواده اش رونق تازه یافت. نادیا از كودكی نهایت زیرك و با هوش بود و از 5 سالگی شامل مكتب دخترانه محجوبه هروی در نزدیك خانه شان، گردید. او همواره شاگرد ذكی و لایق در صنف بود و پدر و مادر درین عرصه تشویقش مینمودند. وقتی نادیا در صنف پنجم مصروف تعلیم بود، روزی با چشمان پراشك بخانه برگشت. مادرش موضوع را جویا شد، نادیا شكایت داشت كه در حق او بی انصافی شده، بخاطریكه كوچك تر از دیگران در صنف است معلم صاحب نمره او را كم داده است. درحالیكه تمام سوالات را پاسخ درست نوشته است، اما نمره یكی دیگر از همصنفانش را كه تنبل ترین صنف است پوره داده و او خواهر زاده معلم است. تا آنزمان نادیا آنقدرجدی و عصبانی نشده بود، مادر دلداری اش داد و وعده سپرد تا فردا با او به مكتب برود و موضوع را روشن كند. آن شب نادیا بسیار نا آرام بود و همین بود كه طبع شعرش شگوفا گشت؛ و اولین شعر گونه اش را نوشت: وسیله ای دوای درد شاگرد! چرا هرگز نیائی سوی ما تو؟ همی خواهم كه با من یار گردی دهی پایان بر این رنج و بلا تو و در آخر آمده بود: مبادا از طرف آزرده گردید! كه هرچه گفته این دختر صحیح است مبادا كینه ام دردل بگیرید! كه از مغز این دماغ من تهی است فردای آنروز كه نادیا شعر را برای نگران صنفش خواند، تمام استادان بیش از پیش متوجه استعداد او شده و طالب حق او از معلم تاریخ گردیدند. این انگیزه بود كه نادیا را به سرودن شعر واداشت. بعد از آنروز در تمام محافل مكتب نادیای ده ساله سهم داشت و سروده هایش را به خوانش میگرفت. همصنفی هایش به داشتن او افتخار میكردند و معلمین نیز بهترین دوستان و مربیان او بودند، همینطور در خانه پدر و مادررفیق و همرازش بودند و در بین خواهران و برادران محبوب و دوست داشتنی بود. نادیا در صنف دهم مكتب بود كه دولت طالبان روی كار آمد و او و سایر همقطارانش زندانی خانه گردیدند. اما، او به این باد نلرزید: " من نه آن بید ضعیفم كه به هرباد بلرزم" و به سرودن شعر ادامه داد. شب ها تا دیر وقت بیدار میماند وبا كاغذ و با خامه جشن میگرفت: "با كاغذ و با خامه چه خوش جشن گرفتم دیشب که لبم زمزمه باز شدن داشت" و افكار و احساساتش را در غالب های نو وكهن شعر غنی دری بیان میكرد ، روزها نیز حتی هنگام غذا پختن در آشپزخانه، كتاب و قلم از او دور نبود. در زمان طالبان كه اكثر جوانان از اثر نداشتن برنامه و سرگرمی به گوش كردن نوار های تیپ و سی دی و تماشای فلم های هندی و ایرانی روی آورده بودند، او بیشتر شنونده برنامه های رادیوی بی بی سی بود، بخصوص برنامه های نیم روزی آن. ( جوینده یابنده است)، نادیا در وقت نا امیدی و انزوای دختران به آرزوی بزرگش كه همانا آشنائی با پوهنوال محمد ناصر رهیاب استاد ورزیده دانشكده ادبیات پوهنتون هرات بود، دست یافت. در آن زمان كه زنان و دختران جرئت خارج شدن از خانه را نداشتند، نادیا به اجازه پدر با شجاعت تمام به خانه استاد میرفت و از دنیای دانش و تجربه او مروارید میجست، رفته رفته غزلها و اشعارش رنگ و بوی بیشتر مییافت و ذوق نیكو و طبع روانش استحكام بیشتر. نا دیا در آنزمان هنرخیاطی را نیز به بهترین صورت درآموزشگاه خصوصی خیاطی آموخت. این در حالی بود كه تحقیق و مطالعه كتب سعدی، حافظ شیرازی، مولانای بلخ، بیدل دهلوی، مهدی سهیلی، سهراب سپهری، نیمایوشیج، فریدون مشیری، فروغ فرخزاد، پروین اعتصامی، قهار عاصی، رمان های جلال آل احمد، صادق هدایت، فهیمه رحیمی، نسرین ثامنی ... و اصلاح كردن آثار ادبی دیگر نویسنده گان جوان در همكاری با انجمن ادبی هرات و معمولاً كار خانه را هم در پروگرام روزانه داشت. در سال 1381 بعد از ختم دوره طالبان، وقتی دروازه های مكاتب بر روی دختران باز شد، نادیا زندگی تازه یافت. در آن وقت طبق امریه وزارت معارف به امتحان كانكور راه یافت و به رشته دلخواهش كه همانا پوهنحی ادبیات بود، پذیرفته شد. این موفقیت برایش روح تازه ی بخشید و آنقدر خوشحالش ساخت كه گویا كسی جهان را به او بخشیده است. نادیا همانند مكتب در فاكولته نیز محصل ممتاز و شایسته ماند، و در طول هفت سمستر گذشتانده اش اول نمره عمومی دانشكده ادبیات و علوم بشری پوهنتون هرات بود و روز بروز به كامیابی های چشمگیری میرسید. چندین برگ شهادتنامه، تقدیر نامه وتحسین نامه را چه از طریق دانشگاه و چه انجمن ادبی هرات بدست آورده بود. در پوهنتون بورسیه های تحصیلی دراز مدت و كوتاه مدت به او میسر میشد. در سال سوم تحصیلی به اتفاق ده تن از استادان و محصلان اناث فاكولته جهت سیر علمی و دیدار ازاماكن ومراكز فرهنگی، هنری، تاریخی و نیز دانشگاهها به ایران سفر كرد. درین سفر توانست با برخی از شعرا و نویسندگان ایرانی دیدار و ملاقات و تبادل نظر و تجارب نماید. از جمله او مؤفق شد تا دانشمند بزرگ و فیلسوف بی نظیر معاصر دكتور حسین الهی قمشه ای را، كه همیشه علاقمند و شنونده بحث های علمی و فلسفی او از طریق تلویزیون بود، ملاقات نماید و مورد تشویق و تحسین او قرار گیرد. نادیا در حسن خلق و رفتار نیكو با دیگران فردی نمونه محسوب میشد، تبسمی كه همیشه بر لب داشت، او را محبوب دیگران ساخته بود، دختری صبور و با حوصله بودكه از غرور، بی حجابی ، تمسخر و آزار دیگران بسیار فاصله داشت .از اسراف بیزار بود و در مورد خرید لباس های قیمتی و زیورات پر زرق و برق نظر منفی داشت. نادیا طرفدار سرسخت كودكان بود و به آنان بسیار شفقت و مهربانی داشت. وقتی در كوچه و بازار با اطفال فروشنده مواجه میشد، حتماً چیزی میخرید گرچه اكثراً به آن نیازی نداشت، چه، به این باور بود كه " طفلك خوشحال میشود". رویه پسندیده وی با اطفال بود كه هر چند در خانه شان طفلی وجود نداشت اما همه روزه اطفال همسایه ها به ملاقات نادیا میآمدند. از نوجوانی نادیا خواستگاران زیادی از افراد معتبر و صاحب مقام به خانه پدرش می آمدند و او بوسیله مادرش به همه جواب منفی میداد و میگفت كه اصلاً خیال ازدواج ندارد. او بیشتر در عالم معنی سیر میكرد تا زندگی مادی؛ و اما دراواخرسال 1382 پس از چندین جواب رد به خواستگاریهای ممتد خانواده فرید احمد مجید نیا، بر تقدیر الهی گردن نهاد و به عقد وی در آمد. بعد از یك مراسم ساده عروسی در خزان 1383 به خانه شوهر رفت. اندكی بیشتر از یك سال زندگی مشترك را گذشتانده بود كه بالاخره شب 15 عقرب1384 پایان دردناك زندگی كوتاه اما پر ثمر نادیا انجمن 25 ساله گشت. در حالیكه بیشتر از دو ماه به پایان دوره تحصیل این دانشجوی برجسته و امید فردای پوهنحی ادبیات و علوم بشری دانشگاه هرات نمانده بود، در اثر خشونت های خانوادگی مرغ روحش به سوی عرش خدا پرواز كرد و كتاب زندگی اش را برای همیشه بست. و فردای آنروز در زیر اشكهای آسمان پیكر معصوم شاعره خوش قریحه و با استعداد ادبیات معاصر دری، در جوار آرامگاه پیر هرات حضرت خواجه عبدالله انصاری(رح) در میان نوحه و زاری هزاران تن از وابستگان، دوستان، جامعه فرهنگی و سایر شهروندان سوگوار و ماتمزده رخ در نقاب خاك كشید. از نادیا انجمن، بهرام سعید كودك 5 ماهه ای سرحال، باهوش و زیبا به یادگار ماند كه بیشتر از جان دوستش میداشت. گل دودی عنوان اولین مجموعه شعری، "كه اندك تراوش های است از تندیس ترك خورده احساسش، همانكه همواره آماجگاه تازیانه های دست سرنوشت بوده"، از سروده های زنده یاد نادیا انجمن است كه به همت پوهنمل محمد مسعود رجایی استاد پوهنحی ادبیات و علوم بشری پوهنتون و رئیس انجمن ادبی هرات، كه پیوسته مربی و مشوق راستین او بوده، در بهار 1384 به زیور طبع آراسته و منتشر گردید. یک سبد دلهره دومین مجموعه شعر نادیا انجمن در سال 1385 به همت سعيدالدين « جامي » و كانون جوانان انجمن ادبي هرات برای نخستین بار چاپ و نشر شد. این دو مجموعه در کنار هم دیوان سروده های شاد روان نادیا انجمن را تشکیل می دهد، که در اینجا در ویرایشی نو تحت نظر بنیاد کتابهای سوخته ایران عرضه می شود. اشعار، خاطرات و تمام زندگی شاد روان نادیا انجمن، نغمه ای بود به یاد ماندنی و فراموش ناشدنی در نغمه سار هستی وجود هر فرد افغان، و از آن فراتر هر انسانی كه به فرهنگ و ادب دری عشق میورزد. روحش شاد و یادش گرامی باد!
|