معرفی شعر سه شاعر چینی
ترجمه اشعار از سوئدی به فارسی: مانا آقائی (۲۰۰۷) En tunga ska växa utماخذ: كتاب
Mai Chengماي شٍنگ
مای شٍنگ شاعر چينی در سال ۱۹۶۲ در ايالت شٍنيانگ چين بدنيا آمده اما چاپ شعرهای او در ديگر كشورها از جمله ژاپن نيز با اقبال همراه بوده است. مای شٍنگ در نوشتن توجه خاصی به تاريخ دارد و در بسياری از شعرهايش نگاه پرسشگر و منتقدانه ای به تمدن امروز به چشم می خورد. تصاوير نامتعارف و در عين حال ساده از شاخصه های شعر او به شمار می رود.
۱.
نجّار درون ديوار، يك در باز مي كند بعد خودش پشت دری ديگر قايم می شود و نگاه می كند به جمعيتی كه از در وارد می شود. در، آدم ها را با هم آشنا می كند در، كارش اين است.
۲.
تا شب شد صدای گريه های يك زن را شنيدم پسری را ديدم كه صدای گريه های او را با ليوان صيد می كرد نمی دانم حالا پسر گريه ها را نوشيده يا دور ريخته؟
۳.
كودك سرش را گذاشته روی راز و به خواب رفته. او دنبال سرچشمه است ليكن رودٍ درون راز در شكم ماهی تور گذاشته است.
Wang Jiaxin وانگ جی آكسين
وانگ جی آكسين در سال ۱۹۵۷ در استان هونان در كشور چين بدنيا آمده است. او تحصيلات عاليه ی خود را در رشته ی ادبيات گذرانده و بعنوان معلم مدارس و سردبير نشريات مختلف كار می كند. شناخته شده ترين دفتر شعر او پرتگاه لغزنده نام دارد كه در سال ۱۹۹۷ منتشر شده است.
۱.
سنگ های بيابان گرما می پراكنند در باد يال اسب تكان می خورد سواركار تك و تنها زير درخت دراز كشيده و بالاى آن كوه دور آفتاب رو به افول در كار سوختن است اما شب كه بيايد سنگ ها به حركت درخواهند آمد پرجنبش تر از آدم هاى زير درخت.
۲.
مرد به سواركاران قديم می انديشد به تابستان در زادگاهش در "جنوب" به تابستان در "شمال" ماشين مثل يك كفش دوزك براق از كوه بالا می رود تنها آنجا كه درخت می رويد می شود آواز بُرنده ی سيرسيرك ها را شنيد صدای خاطره ها را كه بی وقفه جارى می شوند آنجا در سكوت، نيلوفر سنگی ی هزار ساله ای شكفته كه هيچ اتوموبيلى نمی تواند له اش كند.
Yu Gian يو جيان
يو جيان در سال ۱۹۵۴ در شهر كونمينگ واقع در ايلت يوننان در جنوب چين بدنيا آمده است و از تاثيرگذارترين شاعران نسل سوم شعر مدرن چين بشمار می آيد. او كه تحصيلات عاليه ى خود را در رشته ی زبان های خارجی به اتمام رسانده، در جوانی سال ها برای امرار معاش خود مجبور به كار سخت در كارخانه ها بوده است. يو جيان از بنيان گزاران نشريه ی معروف حكم است و دفترشعرهايی مانند شصت شعر، يادداشت با جلد قهوه ای، صدا كردن يك كلاغ و ميخی در آسمان را پديد آورده كه ببيشتر آنها با استقبال وسيع مخاطب مواجه شده اند.
۱. لامپ ها
در يك سفر طولانی نورشان را ديدم يكبار در كوه ظاهر مي شدند و ديگربار در دشت گاه سوسوی كوتاهی می زدند و گم می شدند گاه مثل چشم هائی مهربان زمان درازی دنبالم می كردند از جنگل ها می گذشتند از روی بركه ی پر از ماهی می پريدند و ناگهان در قله ی كوهی پديدار می گشتند. مثل ستاره های زرد كوچك زمين را در تاريكي شب گرم می كردند دلم می خواست از اتوبوس پياده شوم و به سويشان بدوم من مطمئن بودم كه هر يك از آنها مي تواند سرنوشتم را برای هميشه عوض كند كه با ديدنشان مسير زندگي ام عوض می شود. آری تمام راه به لامپ ها زل زدم كه بی هيچ كلامی سوسو مي زدند اتوبوس به جلو می رفت داخل اتوبوس مثل غار سياه بود كنار من كسی به خوابی عميق فرو رفته بود.
۲. دشت
اولين بار است كه اين درخت ها را می بينم اين علف ها اين سنگ ها را اولين بار است كه اين پرنده را ملاقات می كنم نمی دانم چرا از چپ به راست می آيد و دور من چرخ می زند دشتی هست تاريك و بى نور آن را هم نمى شناسم اما صدای زمزمه ی آبی را می شنوم كه در اعماق می گذرد و در امتداد آن به راه می افتم.
|