بایگانی صفحه اول شعر نگاه کتابخانه شعر، علیه فراموشی پیوند ها |
|
الهام ملک پور |
سه اپیزود در انبساط قهوه و شکر
"دروغ نگفت دل آن چرا که دید" قرآن کریم
1)
نمی گویم پدر روی مرز می خوابد به عقل من بگویید که من گرسنه ام نمی گویم هنوز که درخت می کارم در شرق عدن تا طور
که بگوید که من نمی توانم بگویم که دروغ نمی گویم به خدا خداییش نمی خواند
نمی گویم گرسنه ام خواندم فُرات خواندم جَمَرات خواندم هزار و هزار و که ای که به اشتراک تو دروغ هم می توان چه گفتنی ست و گرسنه ام که درخت می کارم شکلات می خواهم
اشغال می شوم و مرزهای تنم به خدا دروغ نمی گویم من اهل مادرم هستم دروغ که نمی گویم
2)
بلند که شد سایه کشیدم کوتاه که شد لباس مردانه
دستی کشید و کسی نماند از جن و الاِنس و بازارهای مشترک
مرا ساخته اند به علی دستی کشید و مهیا شدم به جان خودم شب در شبی که من بلیط لطفن ساخته اند و خراب شدم ام شب چه شبی که اگر بدانی چه شبی ست که دست می دهد و جامعی بدری و گیتار می زند فرشته ی باران
چه دست می خواهد راه از این گزشتن ِاین بار بلیط لطفن من مشرفم به سایه ی شما ]دروغ نمی گویم[
3)
نام از آن ِچه کسی ست؟ می خوانم بلند و آغاز می شود البته چه کسی؟
من بیدارم کجاست ماهی ِدر تنگ؟ می رود و فرو می ماند از به هم ریختن ِموج روی موج به رسم ِشیدایی من خود قبیله ام انعکاس درخشان سکه روی پل
می رود و آغاز می شود بال های شفاهی
|