برگی از دفترچه خاطرات

نسیم خاکسار

خاطره‌ای از دیدار با هارولد پینتر

وقتی خبر درگذشت هارولد پینتر را در سایتهای خبری خواندم یادم به دیداری افتاد که در جشنواره جهانی نویسندگان، سال 1993 در ایرلند با او داشتم. به مناسبت شرکتم در آن جشنواره یک هفته در دوبلین بودم. در آن هفته بارها پیش آمد که جائی کنار هم پشت میزی یا در بارهتل محل اقامتمان نشسته یا ایستاده با هم صحبت کنیم. در اولین دیدارمان در رستوران هتل، برایم از دوستی اش با سلمان رشدی حرف زد. و خیلی خودمانی گفت: او و سلمان با هم خیلی دوست هستند. سلمان رشدی را به نام کوچکش می خواند. در سه برنامه سخنرانی و داستانخوانی که داشتم در دوتای آن حضور داشت. متن سخنرانی‌ام زیر عنوان ادبیات زیر سایه تبر که توصیف و گزارش وضعیت نویسنده در شرایط سانسور در ایران بود ما را بیشتر به هم نزدیک کرد. با حرارت از ادبیات متعهد حرف می‌زد. شبی، من داستان خوابگرد از مجموعه داستانهای بقال خرزویل را خواندم. و یکی از نویسندگان ایرلندی بخشی از آنرا اجرا کرد. هارولد پینتر بعد از پایان برنامه در وقت تنفس همراه زنش آمد پهلویم ایستاد و از داستانم تعریف کرد. از شخصیت خوزه در آن داستان خوشش آمده بود. من در آن داستان از قول راوی و دوست شیلیائی اش، خوزه، با لحنی تند به دیکتاتورهایی از نوع پینوشه و خمینی  فحش داده بودم. پینتر جام شرابش را به سلامتی خوزه بلند کرد. نشانی خانه شان را در انگلستان برایم روی برگ کاغذی نوشت و اصرار کرد هروقت به لندن رفتم حتما به آنها سر بزنم. زنش بسیار مهربان بود. هارولد پینتری که من در دوبلین از نزدیک دیدم، آدمی بسیار سیاسی بود از هر فرصت که برای حرف زدن پیدا می کرد سیاستهای آمریکا و انگلیس را به باد انتقاد می‌گرفت. و در انتقاد زبانی تند و تیز داشت. در شب برنامه او، خواهر کندی که سر کنسول آمریکا در دوبلین بود حضور داشت. اتفاقی در یک ردیف جلو من نشسته بود. خانم لاغری بود با صورتی کک مکی و موهای خرمائی. در برابر حملات پینتر ساکت نشسته بود و گاهی هم سر تکان می داد و یا لبخند می زد. در شب برنامه داستانخوانی تونی ماریسون، خانم کندی همه را به افتخار حضور او در دوبلین به شام دعوت کرد. پینتر در آنوقت کنار من نشسته بود. گفت خانم کندی زن خوبی است اما صحیح نمی داند بعد از آنهمه حرفها که به دولتشان زده است به برنامه دعوت به شامشان برود. و رفت که از تونی ماریسون به خاطر نیامدنش عذرخواهی کند. وقتی ما برای صرف شام از هتل بیرون می رفتیم او را دیدم که همراه زنش، دوتائی  پشت بار نشسته بودند و دو لیوان بزرگ گینیس، آبجوی معروف ایرلندی، جلویشان بود.

 

26 دسامبر 2008

اوترخت.