بایگانی      صفحه اول        شعر      نگاه      کتابخانه      پیوندها      شعر، علیه فراموشی      ویژه ی 8 مارس

 

 

 

من از استعاره‌ی آینده می‌ترسم

 

نگاهی به دفتر شعر " چند صحنه"، شعرهای ۱۳۸۲ - ۱۳۷۰

محمود داودی

ناشر: آوریج

تهران، چاپ اول: ۱۳۸۳

 

برخی شاعران موفق می‌شوند تا خواننده را به این خیال بیندازند که به زمان ِ سرودن ِ شعر، تو را در نظر دارند. این گونه است که خیال می‌کنم محمود داودی بسیاری از شعرهاش را برای من سروده است. همین نخستین شعر دفترش را:

 

این غربت است

 

این پلکان شن

که می‌لغزد

به سوی دریاچه‌ی تاریک

این کاج‌ها

در مسیر هر روزه‌ی باران

این نیمکت سنگی

این دلتنگی

که می‌نشاندت

کنار پرنده‌ای لرزان

غربت است.                                                                صفحه ۷

 

چرا این شعر این همه جاذبه دارد که "می‌نشاندت" سر جات، با کتاب "چند صحنه" در دست؛ اما یارای برگ زدن همین کتاب کوچک ِ پر از شعر ناب را ازت می‌گیرد؟ تنها این نیست که ادامه دهی و کتاب را ببندی و نه این که معماواره است.

متافوری است که بزرگ‌نمایی شده و پویایی ِ خواندن را که درون ِ شعر نهفته است، در تو جاری‌تر می‌کند.

این شعر، مسیر ِ هرروزه‌ت را جلوی پات می‌کشاند و با انگشت، همان نیمکت ِ سنگی را نشان می‌دهد. هم‌زمان، این فرایند ِ دردناک ِ سرایش، تو را با رازی سنگین در خوانش ِ آن برابر می‌نهد. بر نیمکت ِ سنگی، پرنده‌ی لرزان را می‌جویی. اما قرار ِ مرزبندی اساسی در خوانش نیز با تو گذاشته می‌شود. فاصله بگیر تا ببینی چه دیده‌ام و چه‌گونه دیده‌ام. فاصله‌ای که محمود داودی به تو پیش‌نهاد می‌کند، با آخرین جمله‌ی شعر بیان می‌شود.

این دوپهلویی، زمانی قوی‌تر است که بدانی خواننده‌ی این شعر هم خود ِ محمود داودی است و هم من و شما. این‌جا دو پرسش از دو جنس پیش می‌آید: کی به آن پختگی می‌رسی که شاعری را بخوانی؟ چه باید بکنی تا لایق شاعری باشی؟ این‌ها پرسش‌های بی پاسخ ِ اخلاقی‌اند که خواننده را در برابر مساله‌ی معنا و سودمندی ِ شعر قرار می‌دهد. جزیی‌اند از برخوردی چالش‌گرانه در خواندن ِ شعرهای محمود داودی.

این احساس را دارم، و باید صادقانه بگویم، بیش از احساس هم نیست که شعرهای محمود داودی پس از خواندن این نخستین شعر برایم جلوه‌ای شده‌است از موضوعی مرکزی: جست و جوی ِ پرشور ِ پیچیدگی‌های اخلاقی ِ کنش ِ خواندن (نگاه‌کردن و گوش دادن را نیز شکل‌هایی از خواندن می‌دانم). معنا و محتوا دادن به هنر و گسترش دادن ِ واقعیت، انگیزانه‌ی [[incentive شعرند.

 

اشتباه می‌کنم که این طور شروع می‌کنم

نه موافق استتیک من است

نه ایده‌ی جالبی دارد

و حس شاعرانه‌ی کلام در آن غایب است

 

اما شعر را هنوز کسی تعریف نکرده و نمی‌داند چیست

 

رئیس نقد؟

شوخی می‌کنید

 

البت

خسته‌ام از حرف‌هایی که درباره‌ی شاعران می‌زنند بعد از مرگ

خوب نیست هیچ خیال می‌کنم

 

دور شدم از حرف‌ام

یک شب خواب دیدم کلمات پروانه‌اند و من تور ندارم. تعبیر ساده‌ای دارد می‌دانم اما این خواب مرا به یاد زندگی انداخت با اجاره خانه و پول آب و برق و چک‌های بی‌محل و ازدواج‌های موفق و مرگ‌های زنجیره‌ای

که منطبق نیست اصلاً

با استتیک من                                          صفحه ۸۷-۸۸

 

محمود داودی شکل‌های گوناگون ِ هنری و فلسفی را – بی هیچ خودنمایی- به کار می‌گیرد تا فرایند ِ خوانش را به دیگرگونه دیدن ِ واقعیت نزدیک‌تر کند. واقعیت‌های واقعی چون پلکان و پارک و پل و پرده و کتاب و نیمکت وسیگار و غیره را نیز به کار می‌گیرد. اما تا چه حد می‌توانی پیش بروی تا هم از این‌ واقعیت‌ها معنای تازه‌ای بیرون کشی؟

 

به تقلید مونش

 

در انتهای غروب

خط افق

هاشور می‌زند

چهره‌ی رونده‌ را روی پل

 

آسمان سرخ یک دست

ترس

 

در آستانه‌ی دریام

چیزی نمانده پاک کنم

 

هاشور از چهره‌ام                                                صفحه ۷۵

 

پرسش در برگ زدن این دفتر شعر، که شاعرش از همه‌ی امکانات ِ بیان سود می‌جوید، برجسته‌تر رخ می‌نماید.

دوباره همین شعر "به تقلید مونش" را بخوانیم تا ببینیم او چه معنای تازه‌ای به پرده نقاشی "فریاد" مونش داده است. بر زمینه‌ی سرخ پرده، او که بر پل حضور دارد، ایستاده است یا رونده؟ و این خط افق است آیا که "هاشور می‌زند / چهره..." را؟ در بند دوم، پس از سطر نخست: "آسمان سرخ یک دست" تنها یک واژه آمده است: ترس. راستی آسمان این پرده سرخ ِ یک دست است؟ 

ساختار معنابخشی ِ محمود داودی استوار است بر گردآوری مجموعه‌ای از نشانه‌ها. عنوان ِ شعر خود لو دهنده است. به تقلید ِ مونش.

اطمینان ِ خاطری که به ایجاز در این شعر بیان می‌شود: " در آستانه‌ی دریام/ چیزی نمانده پاک کنم" خود دلیل ِ تردیدی افزاینده می‌شود در بیان ِ "هاشور از چهره‌ام". دیگر لازم نیست در پرده نقاشی به جست و جوی نشانه‌ها و یا چیزهای دیگر هم باشیم.

هم‌زمان چهره‌ای از خود ترسیم شده است که آینه‌ای است تا خواننده‌ی امروز خود را در آن ببیند و خود را گم کند در گمانه‌زنی‌ها و برداشت‌های بی‌شمار. 

 

لحظه‌های گمانه‌زنی در حافظه و خاطره‌ی محمود داودی بخشی از معنایی‌اند که او به تصویر می‌بخشد:

 

امروز ساده می‌گذرد مثل سایه‌های عصر

و دیروز

استعاره‌ی روشنی است مثل این:

خورشید روی نخل‌های شعله‌ور

 

من از استعاره‌ی آینده می‌ترسم                                صفحه ۶۶

 

گذر ِ زمان به ساده‌گی ِ اکنون که یک باره برت می‌گرداند به خاطره‌ای که بوده‌است و هست. اما همان که بوده‌است و هست، یک‌باره شده است استعاره. در برابر ِ ساده‌گی ِ گذر ِ سایه‌های عصر،  "خورشید روی نخل‌های شعله‌ور".

در این پروژه‌ی معنابخشی میان ِ عناصر ِ "ابژه"ای از خاطره‌ی واقعی ِ شاعر و خاطره‌ی "سوبژه"ای با نگاه ِ به تصویرهای امروزین، شعبده‌بازی با واژگان صورت می‌گیرد تا تو را دست آخر بکشاند به هویت ِ تصویری ِ نو؛ با: ترس از استعاره‌ی آینده.

 

معنابخشی از دیدگاه ِ شاعر ِ "چند صحنه" فرایند پیچیده‌ای است که از چشمه‌های گوناگون بار و بهره می‌گیرد. فرایندی کاملن فردی که از حافظه‌ی شخصی و آشنایی و شناخت ِ جهان ِ پیرامون مدد می‌گیرد. اما فرایندی نیست که به انجام هم برسد، زیرا تردید و گمان حضوری بی برو برگرد دارد.

 

چه کسانی را دوست دارم  که  حالا در نیمه شب ار لابلای پرده‌ها یکی پس از دیگری ظاهر می‌شوند و هرکدام داستانی به دو سطر می‌گویند و پرده می‌بندند تا به پژواک صداهای درهم گوش کنم و به یکی بیندیشم که با او عشق بازیدم که فکر می‌کنم حتی در زیر سایه‌ی چتری که پس از باران خریدیم عشق غایب بود              صفحه ۴۶

 

کنار ِ این و ورای ِ این ناممکن است که بدون ِ پیکرپار[component] ِ سوبژه‌ای و بی منطق بتوانی به "آن"ی نزدیک شوی که می‌خواهی: "غیبت ِ عشق" در این شعر. عشق ببازی و عشق غایب باشد.

ناکارامدی ِ آن‌چه غیرقابل گمانه‌زدن است، با گونه‌ای طنز گشوده می‌شود: "در زیر سایه‌ی چتری که پس از باران خریدیم". این گونه نگاه و بیان ِ مفاهیمی که نمی‌توانی تصمیم قطعی درباره‌شان بگیری، می‌شود انگیزه برای لذت بردن از "آن" ِ نهفته در کار ِ هنری. اما این همه ساده‌گی و گشاده‌گی تنها در شکل ِ بیان ِ هنری نیست که جلوه می‌کند؛ بل‌که همه‌ی واقعیت ِ تو و واقعیت ِ عناصر و مفاهیم نیز در شکلی می‌آیند که به هیچ قالبی از فرایند ِ گمانه‌زنی گنجانده نمی‌شوند:

 

 

گمانم می‌پسندید شما اگر مردی باشید و زنی را بر نیمکتی با کتابی ارزان ببینید و خیال کنید که می‌توانید به خاطر ِ یک سطر شعر سراسر شب را با او عشق بورزید و این اتفاقی است که اتفاق نمی‌افتد حتی اگر زنانی باشند که دوست داشته باشند با آدمی مثل تو شب را سراسر شب را سر کنند به خاطر یک سطر شعر.              صفحه ۶۵

 

چند صحنه نخستین مجموعه‌ است از شاعری که در سی سال گذشته، بیش و بیش‌تر بر خواندن ِ واقعیت سلطه یافته است. مجموعه‌ای است که بدون ِ ساختارهای من‌درآوردی و بندبازی‌های زبانی، با هارمونی و هماهنگی ِ خجسته‌ای بر تو تاثیر می‌گذارد. محمود داودی به گونه‌ی استادی حضور دارد در آن چه فرایند ِ خواندن در تنهایی نام دارد. خواندن ِ واقعیت و برداشت از آن‌چه خوانده شده، شیوه‌ای است که تنها با نگاه ِ تیزبین و پذیرای زندگی ممکن است. شعرهای این دفتر نگاهی است به زمان، مکان، هویت، رابطه و کنش‌های میان‌شان.

چند صحنه دفتری است یک‌دست و نیز گزیده‌ای از شعرهای بس بیش‌تر این شاعر. هر شعری از این دفتر خوانشی جدا لازم دارد. خوانشی که بازشناسی ِ شعر و لذت ِ شاعرانه است. اگر می‌شد، همه‌ی ‌شعرها را این‌جا می‌خواندم.

 

کوشیار پارسی  - دوشنبه ٣١ مرداد ١٣٨۴ – ٢٢ اگوست ٢٠٠۵