دلم برای
سرزميني تنگ است که هست
در سرزميني
که نيست ما فرياد مي زنيم :
اينجائي تو؟ کي آنجا؟ اينجامي شودفراموش کرد که هست!
ماه آنجاست
: ماه؟
آسمان دور
مي شود.
چشم انداز
مي گويد : " من به اينجا تعلق ندارم" .
آرشيتکت ِ
چشم انداز مي گويد : " اينجا سرزميني نيست".
پس من مي
روم
به سنگری
که هست : دشتي؟
صورتي که
برای نمونه هست
در
شب که ورق کاغذی است
کنار دريا
که زميني است
همه سوی
کشيده. سوی؟ آيا يک سرزمين است؟
يا قفسه
ای؟ اين چيست که به جايش ايستاده؟
نوشته شده
: اينجا هيچ چيز جايش نيست.
اينجا به
جايش تو هستي.
" و اينجا
فقط منم" ، سرزمين مي گويد، " من فقط سرزمين خشکم."
اما به
جايش دلم هوای جائي کرده.
فريادی که
هست : فرياد!
برای من
که منم
برای تو که
توئي.
در سرزميني
که نيست، نيست پدران ، مادران ، کودکان يا جنگل.
اما
آرزوهای ما
با شکوهند.
آرزو کردن
خوب است.
حالا نيائيم که کمي بيشتر
آرزو
کنيم. اين آرزوی منست.
در
سرزميني که هست کسي را دوست دارم که معشوق من است.
آنجا مي
رود معشوقم با تاجي عجيب برسر.
کيست که
نام غريب ِ معشوق را با خود مي برد؟
آنجا کسي
مي رود و با خود مي برد هر آنچه را که نام.
?
2
روزفرومي
کشد...
I
هوا خنک
است. پهلو باز.
عصر به
درون مي آيد.
تلاش برای
يکي شدن :
روی زمين–
پاهايت را بگذار.
روی پا
بالا بکش.
بازو را
بگير، خنک است.
خون را
بالاپوش کن ، سنگين است؟
دارائي های
مرا ، که نامشان گل سرخ ، بگير.
فرياد را
درون سينه ام مي برد ، شن.
شانه :
حاشيه جنگل.
گودال ِ
تو. محکم ببند.
پا سرزميني
مي شود.
سقف :
دستي.
سکوت صدا.
سر تسلي.
خوب است –
قصد کني؟
شبي هموار
شدن.
فقط شبي
لمس کردن.
II
تومي تواني
سرم را خم کني و به قلبم اشاره.
آنجا چيزی
پرتاب کرده ای.
و اينجا.
چه؟
در راه
برگي است ، مثل من ناخواندني.
تو برگ
سفيدی – پرتاب کردی
توی ِ
زهدانم. قصدی داشتي.
زهدان و من
ميان صخره ها مي گرديم:
سرانجام
بيرون ما چگونه خارج شديم؟ ما درونيم
ما چگونه
داخل شديم؟ ما هرگز بيرون نرفتيم خود را فراموش مي
کنيم؟ نه باشکوه است عجيب؟ من تاجي بر
سر مي برم من روشنم شب ، پر از ستاره
III
بار اول
سرورم را ديدم.
عصر بخير
سرورم.
بار دوم
سرورم را ديدم.
عصر بخير
سرورم.
بار سوم
سرورم را ديدم.
بار چهارم،
پنجم ، و به همين قرار، آيا او کار ديگری نداردبکند
بار هفتم
سرورم را ديدم.
عصر بخير ،
آنجا مي آيد دوباره.
من تظاهر
به نديدنش نکردم. امابرپشتي سوار مي شوم– روحم.
- سرورم
پرسيد : مرا به باز نمي شناسي؟
- چرا ،
سرورم.
- من فقط
روحم سرورم.
- مي خواهي
صدای طنين دار خنده پيشخدمتي را بشنوی؟
- نه
سرورم.
- خواهش مي
کنم.
- چَشم
سرورم.
- مي خواهي
پيراهن پرزرق و برقم را ببيني؟
- نه سرورم
والي آخر.
- مي خواهي
مرا با خود به سالن روشني ببری؟
- چقدر
روشن؟
- تاحدودی
روشن. جنس من از جنس پرتو و پَر است.
و در سالن
روشن ِ سرور. قفسه ها شيشه ای بود.
اشياء برق
ِچيني داشت. و سرورم پرهايش را به من نشان داد.
و خنده ی ِ
پر طنين ِ سرورم. چه زيبا نبود. چه؟
از سرورم
پرسيدم.
سرورم گفت:
- زياده روی نکنيم.
و در سالن
ِ سَرور. چيني لعاب داده بود.
و در اتاق
ِ سرورم. چند قفسه بود. مقداری شيء.
و چند نوع
پر که ما را به خنده انداخت.
در چي ِ
سرورم –
سرورم
پرسيد :
- کي؟
اتاقي.
- کجا؟
سرور.
سرور مي
گويد :
- دستانتان
بر بازوان سبکم ، سنگين بود.
سنگين بود.
صدای چه مي
آيد؟
- رؤياهای
تُرد ِ تُردم.
?
گريپن برگ
شاعر و درام نويس فنلاندی - سوئدي به سال 1977درشهر يعقوبشهر متولد
شد. اوهم اکنون ساکن کپنهاک مي باشد.
« دستم را
بگير، بايد مضحک و غريب باشد » سومين دفتر شعر کاتارينا گريپن برگ
است. گريپن برگ در بخش اول اين دفتر به باز پردازی اشعاری از اديت
سودرگران پرداخته است. بخش دوم و سوم کتاب حاوی اشعاری متأثر از
ميتولوژی مي باشد. او خود در اينباره مي گويد: " شعر ها شعر ِمن يا شعر
مردمي است که مي کوشند زندگي ای بسازند که شايد ميان زندگي واقعي و
زندگي ادبي گم شده است". تومي آوفوبسون درنقد کتاب مي نويسد :"
سودرگران از حمله ی گريپن برگ جان سالم به در مي برد " تومي آولوفسون
شيوه ی ِ برخورد گريپن برگ را به اديت سودرگرا ن شاعربه نام (فنلاندی –
سوئدي) نمي پسنددو مي گويد: " اگر دستکم مسئله بر سر ميل به خودکشي يا
اعتراض به درونگری ژرف ونگاه نيچه ای سودرگران بود ، خوب بود، اما
اينطور نيست و تا جائي که من مي توانم ببينم او به گنجاندن خود درون
شعر سودرگران قناعت کرده است." (به نقل از روزنامه سونسکاداگ بلادت سي
ام آوريل دوهزارو هفت ميلادی)
گرچه به
نظر تومي آولوفسون گريپن برگ در سومين کتابش « دستم را بگير، بايد مضحک
و غريب باشد » ناموفق است ، اما از او به عنوان شاعر مستعدی نام مي
برد که در دو آثار قبلي خود عليه شعر سنتي قيام کرده است.
سال 1999
گريپن برگ با انتشار اولين دفتر شعرش « سر با اسلايد لبريز خوشبختي است
» مورد توجه جامعه ادبي سوئد قرار گرفت. ناشر کتاب در معرفي کتاب مي
نويسد : " اشعار اين دفتر ضدشعرند که ترجيحأ مي توانستند موافق شعر
باشند.»
گريپن برگ
همانند سودرگردن به زبان سوئدی شعر مي سرايد.
-----
اديت
سودرگران شاعرفنلاندی – سوئدي چهارم آوريل 1892 ميلادی درسنت پترزبرگ
متولد شدودر چهارم ماه جون 1923به زندگي خود خاتمه داد.
---------------------------------------------
عنوان و مختصری مشخصات
کتاب به زبان اصلي (سوئدی) :
Ta min hand, det vore
underligt ،
Catharina Gripenberg،
Danskt band, 196 sidor،
ISBN: 978-91-1-301669-6
،
Utkommer: april 2007
اسامي:
Catharina Gripenber-
Jakobstad – Köpenhamn - Edith Södergrans - "på diabilden är huvudet
proppfullt av lycka ” – Tommy Olofsson -
Edith Södergran
توضيح: ترجمه اشعار بالا با اجازه رسمي از
کاتارينا گريپن برگ
صورت گرفته است! رباب محب
|