منصور کوشان
ُنه خطابهی دیگر
خطابهی صد و دوم
ُنه خطابه از خطابه های زمینی
خطابهی چهارم
معنای شکفتن
در نگاه تو ست
معنای هر چیز
که از زمین برآید
در بودن تو ست
اما تو باز
با هر نیاز
بهآسمان نگاه
میکنی!
خطابهی
چهاردهم
رنگ گیلاسها
را از گونههایت میلیسم
خواب شیرین
کودکیهایم سبز میشود
در منحنیی
چشمهایت مینشینم
زمین و من
واژگون میشویم.
خطابهی پانزدهم
شکل دوبارهی
تو
طعم دوبارهی
شکل است
پایت را بر
زمین بگذار!
خورشید و ماه
از کسوف نگاهمان میگذرند.
خطابهی شانزدهم
بر سکوی زمین
و چتر آسمان
ایستادهای
رویت اینجا و
رویت آنجا
اینجا در
آنجا و آنجا در اینجا
گمشدهاست
تو نگین کدام
خیال از کدام بیدارخوابهایی؟
خطابهی هفدهم
لبانت که گل
آتش باشد
غنچههای دلم
میشکفند
بگو سریر عشق
از کدام نگاه
پایدار میماند
تا هنوز
چشمانم در راه گستران است.
خطابهی بیست و چهارم
تو ستارهی
گرم مغاکهایی
بنفشهی صد پر
بر حلقهی
استوارم مینشینی
مغاک بستهات
دهان میگشاید
از دهان تا
دهان
آبشر لذت است
و کیف سماع تن.
خطابهی بیست و هفتم
بیرون از
نگاهم
میبینمت
بیرون از هر
فاصلهای
آنجا که نه
زمینی هست و نه آسمانی
آنجا که نه
مکانی هست و نه زمانی
بیرون از
نگاهم
باز کجا
میبینمت؟
خطابهی سی و
چهارم
نامت را دوست
دارم
بوی خاک
میدهد
بوی تنت را
صبح که از
خواب بیدار میشوی.
صبح که از
خواب بیدار میشوم
تنت را در آب
میشویم
نامت بوی تنم
را میدهد.
خطابهی سی و هشتم
خاک بوی تو را
میدهد
بوی نافی را
که مکیدهام
پس میتوانم
هر جا که باشم
تو را داشته
باشم و باشم
تو را با
دستانی از آذرخش و چشمانی از تنم.
از مجموعه ی منتشر نشده "خطابه های
زمینی"
|