بایگانی صفحه اول شعر نگاه کتابخانه شعر، علیه فراموشی پیوند ها |
|
|
ِ صداي رفتن وماندن
من متولد نشده بودم صداي زني از درون گهواره بيدارم كرد بايد برمي خا ستم و صدايش را دنبا ل مي كردم از ابتداي تاريخ آمده بود ساعت هاي متوالي مرا به شنيدن وا داشت از درون تمام ساعت هاي شهر عبور كردم از درون او كه از حفره اش بيرون آمده بود ميان دو جهان ايستاد به مرگ و زندگي نگاه كرد به چراگاهي كه اسمش زمين بود و به درون حفره اش باز گشت صداي رفتنش را شنيدم وقتي خاك رامی شكا فت و همسايه می شد با اين درخت .
|