بایگانی صفحه اول تازه های شعر کتابخانه پیوندها شعر، علیه فراموشی |
نسیم خاکسار |
||||
سي ام سپتامبر 2003
به ياد محمد مختاري
شمع افروختيم
|
راک اشاره به موسیقی راک اندرول است
|
شعر را معمولا در خلوت مي خوانيم. و بعد، با فكركردن به آن براي لحظاتي در جهان آن زندگي ميكنيم. نوشتن از شعر كاري ديگر است. فكر كردني از نو به شعر است با كلماتي ديگر. نوعي بازسازي گرتههائي است از زندگي و خيال كه شاعر در شعرش برابر خواننده گذاشته است. در ارتباط با شعر، واژه زندگي را به جاي سفر آگاهانه انتخاب كرده ام. هرچند سفر هم چهره اي از زندگي است. در واژه زندگي نوعي بيداري است كه شعر معاصر بيشتر با آن سروكار دارد. اين ويژگي گاه تا حدي پيش ميرود كه جنبه هاي خيال برانگيز شعر، يعني يكي از عنصرهاي پايه اي آن را به زير مهميز بيداري به عرصه هاي تازه اي،مثلاً مبارزه اجتماعي و سياسي و در كليت درگيري با قدرت هاي موجود، مي كشاند تا جلوه و جلا و معناي ديگري به آن ها در شعر ببخشد. دور نروم و در اين عرصه به يكي دوشعر از كتاب آهوان سم كوب مجيد نفيسي اشاره كنم. مجيد نفيسي شاعرمطرحي بوده است. از همان سالهاي ده چهل و دوره نوجواني اش ، وقتي جنگ اصفهان در مي آمد تا همين امروز. *آهوان سمكوب شعرهايي است كه يك دوره چهارده ساله از شعرهاي او را دربرمي گيرد. شعرهائي كه به نقل از شاعر به ياد كسان سروده شده. اين كسان يا درگذشتگان، از شاعر و نويسنده گرفته تا كارگر و كارمند، همه آزاديخواه بوده اند. در شعرهاي اين مجموعه كه شعرهاي سياسي شاعر را در برميگيرد مثل كارهاي ديگر او تصاوير و اشارات ، در اين جا بيشترسياسي و اجتماعي، بسيار زنده و گويايند. تا آن حد كه ديگر كلمات، نشانه هائي براي ديدن شيئي و توجه به فكر نيستند. خود اشياء و فكر هستند. خواننده آن ها را لمس مي كند و در شعر راحت با آن ها همراه ميشود.
|
[1] ـ جوايز بنياد پرنس كلاوس هر ساله در ماه دسامبر در كاخ سلطنتي در آمستردام به برندگانش اهدا مي شود. اين جايزه به افراد. گروه ها، سازمان ها و نهادهائي كه به فرهنگ و توسعه در راستاي اهداف اين بنياد كمك مي كنند و در تعالي آن ها نقش سازنده اي دارند اهدا مي شود. جاپزه اصلي آن معادل صدهزار اورو است كه به ادبيات تعلق دارد و در حضور خانواده سلطنتي و جمعي بين المللي حدود 400 نفر به فرد برنده اهدا مي شود. و بقيه جوايز معادل بيست و پنج هزار اورو است.
[2] - گفتگوي نسيم خاكسار و فرخ قاسموف در «فاخته فصلنامه هنر و ادبيات» به سردبيري عدنان غريفي دوره اول شماره پنجم و ششم بهار 1373 هلند
نسیم خاکسار
نگاهي اجمالي به کتابِ "و چند نقطه ديگر" از منصور خاكسار |
چند نقطه ديگر و لس آنجلسي ها در مقايسه با شعرهاي ديگر منصور خاكسار فصل تازه اي در شعرهاي او باز ميكنند. زبان شعري «و چند نقطه ديگر»، جز در پاره اي موارد، ادامه همان زبان عاطفي و مستقيم شعرهاي «لس آنجلسيها»ست. گاهي هم نيم گامي جلو مي زند. به خصوص در پاره اي از شعرها. «انگار آينه اي تاريك» اولين شعر دفتر از « چند نقطه ديگر» يكي از بهترين شعرهاي اين دفتراست.غالباًپيش تر مي رودپا كه كوتاه مي كنمو مي بينمشقوز كرده و لاغرتر از من است.و چند خط بعدگمانم از تقاطع Anza آمدو يك نفسدنبال منبي آن كه حتا صداي گام هايش را بشنوممنصور برادر من است. نوشتن از شعر كسي كه خوب مي شناسي اش و با فراز و نشيب هاي زندگي او آشنائي كمي دشوار است. دشوار از اين جهت كه تو همواره با چهره اي روبروئي كه كودكي اش را ديده اي، جواني و جنگيدنش را ديده اي و مقاومت هايش را در روزهاي صعب. پشت ديوارها و بيرون. و بعد در خود فرورفتن هايش را. شادي و اندوه هايش را. هر كلمه و هر تصوير در شعر او، من را به خاطره اي از او وصل ميكند. اين اتفاق براي يك خواننده معمولي كارهاي او رخ نمي دهد. با همه اين ها سعي مي كنم از اين خاطره ها و حس ها فاصله بگيرم و به شعر او از چشم يك خواننده عادي نگاه كنم. منصور براي من جدا از اين دو كتابش، شاعري است كه از كلمه نماد مي سازد. يعني به گونه اي ميل به نماد سازي، در ذهن شاعرانه او وزنه بيشتري دارد. در همين كتاب اخيرش هم هرچند زبان راحت تر شده و ميل او به مستقيم ديدن اشياء و يافتن زندگي و معنا در وجود مستقل شان افزون شده است اما همچنان باز، آن ميل سركش نماد سازي از كلمه در وجود شعري او گاه خودش را نشان ميدهد. نمونه مي دهم:انگار شكل جهان شده ي مرگ.عين گردباد مي وزدبا بوي خاك مردهو چشم و گوشم را مي آزارداگر منصور نخواهد هم در اين سطرها نماد بسازد اما نتيجه كار او شعري نمادين شده است. و اين چند خط مثلاً با همان زبان خودش با گردبادي كه دركوچه مي وزد و چشم و گوش را مي آزارد يكي نيست. و در تكه بعد هم با افزودن «حتا» به « دخترم» باز او را هم به جهاني نمادين مي برد.حتا دخترم كهاخبار را برايم دستچين مي كندهراسش را از هر وله ي اوپنهان نمي دارددر همين شعر مصرع هاي درخشاني هست كه زباني بسيار مستقيم و ساده دارند.نگاه كناين منم كه در جهان بدجوري تلفظ مي شومبا شناسنامه فرسوده اي كهروزي تائيدو روزي ديگر حاشايش كرده اند.هر كلمه اي در يك متن ادبي به خصوص شعر بعد از مدتي به هر حال كاركرد نماديني مييابد. اما اگر درهمان آغاز اين حالت نمادين به كلمه تحميل شود عاطفه و حس را از آن ميگيرد و در ضمن عرصه خيال پروري هم را محدود ميكند. يعني به گونه اي كلمه، بي نفس و بي حركت مي شود. و جان زنده اش در قفس مي رود.منصور در مجموعه شعر « و چند نقطه ديگر» كه نامش من را ياد «آهنگي ديگر» اولين دفتر شعر منوچهر آتشي، و «تولدي ديگر» فروغ فرخزاد مي اندازد، زباني غير از شعرهاي ديگرش دارد. كلمات ساده اند. تو را راحت به شيي وصل مي كنند. نگاه به بيرون بازتابي عيني و مشخص دارد. مي شود نقشه جغرافيايي براي شان كشيد. و هر شعر با شهري كه از خودش براي تو مي سازد به تو اجازه مي دهد كه در آن راه بروي . به اطرافت نگاه كني. و خودت چيزهائي را در آن كشف كني. و همين ها شعر را در مجموع متحرك مي كنند. براي نمونه شعرهاي «نامه» و « ديدار» از شعرهايي است كه من در وقت خواندن در محيط جغرافيائي شان بسيار چرخيدم.
|