سه شعر از خورخه لوییس بورخس

 

برگردان: مسعود زاهدی

 

دل‌شوره‌ی عاشقانه

 

نه اندکی دور از چهره‌ات، به زلالی شادمانه‌گی

نه آشنای ِ تن‌ات، نه رازواره‌گی و سکوت ِ دختری

نه گذر و گذار ِ زندگی‌ت، بندی ِ واژه‌گان و یا سکوت،

خجسته‌گی ِ رازواره‌ات را دارند

به زمانی که تماشات می‌کنند در خواب،

بندی ِ آغوش ِ بیدار ِ من.

باکره  از اعجاز رهاساز ِ خواب،

آرام و زیبا هم‌چون بخت ِ خوش ِ گزیده‌ی یادها،

کرانه‌ی زندگی‌ت را، که خود نداری، به من خواهی داد.

درافتاده به آرامش،

آخرین ساحل ِ هستی‌ت را خواهم دید،

و نخستین بار، شاید، خواهم‌ات دید،

آن‌گون که خدا،

از پس ِ بسته‌شدن ِ دفتر ِ زمان،

بی عشق، بی من.

 

 

رویا

 

به پرت‌جایی در ایران برجی نه چندان بلند سر افراشته، از سنگ، بی در و دریچه. به تنها اتاق‌اش (با کف ِ گِلین و  شکل ِ مدوّر) میزی و نیمکتی چوبین نهاده‌اند. در این سلول مدوّر مردی شبیه ِ من شعری بلند می‌نویسد به خطی که نمی‌فهمم درباره‌ی مردی نشسته در سلول ِ مدوّر ِ دیگری به نوشتن شعری درباره‌ی مردی نشسته در سلول ِ مدوّر... پایانی ندارد این روند و کسی نمی‌تواند بخواند آن چه که زندانیان می‌نویسند.

 

 

 

 

میلونگا1 برای خاسینتو چیکلانا [Jacinto Chiclana]

 

هنوز به یاد دارم، در بالوانرا [Balvanera] بود

به شب ِ دراز ِ اندوه،

که کسی نام برد

از خاسینتو چیکلانا.

 

چیز دیگری نیز گفته شد

از کنج خیایان و چاقو؛

آن‌چه زمان می‌نماید به ما

رسیدن است و جرقه‌ای.

 

 

کسی چه می‌داند چرا

این نام سر در پی ِ من دارد؛

می‌خواهم بدانم

چه گونه مردی بوده است او.

 

می‌بینم او را در برابرم درشت و قوی،

بر او چیره نمی‌توان شد،

صداش را بالا نمی‌برد

تا زندگی‌ش را به قمار بگذارد.

 

کسی به نیروی او

بر این سیاره پای نگذاشته‌ست؛

کسی هم‌تای او نیست

در جنگ و در عشق.

 

فراز باغ‌ها و باغ‌چه‌های

برج‌های بالوانرا

مرگی نابه‌هنگام

در گوشه‌ای وانهاده.

 

چهره‌ای نمی‌بینم، تنها،

زیر نور ِ زرد ِ چراغ ِ خیابان،

اشباح ِ مردانی که به هم می‌خورند

و آن رگ، چاقو.

 

زخم که خورد

شاید اندیشید

این مردشایسته‌ی آن است

تا رفتن‌اش را به دیرتر وانگذاریم.

 

 

تنها خداست که حقیقت را می‌داند

و روح ِ آن مرد را؛

آقایان، آن چه من می‌خوانم اکنون،

از درون ِ نام ِ اوست.

 

تنها یک چیز است بر این زمین

که کسی از آن شرم‌سار نیست.

و هم آن

شجاع بودن است و بس.

 

هیچ چیز فراتر از تحسین ِ آن نیست

بی‌هوده نیست امید؛

از این روی این میلونگا

برای خاسینتو چیکلانا.

 

____________________________

1- میلونگا، ملودی ِ شادمانه‌ی موسیقی تانگو