معصومه ضیائی
|
|
و صدایم که میکنی
کاری بکن
سراغت را از کلمهها نگیرم
باران را
به خانه نبرم
دریا را گیج نکنم
ستارهها را
تنها نگذارم
با درودیوار
حرف نزنم
آینهها را تاریک نکنم
وسط شهر
دنبالت نگردم
از کافهها و کوچهها
حالت را نپرسم
در خیابانها دستت را نگیرم
نبینمت
نگاهت نکنم
سر بر شانهات نگذارم
نخندم
آواز نخوانم
حرف نزنم
و صدایم که میکنی
نامم را ندانم
به یادم نیایم!
|