بایگانی صفحه اول شعر نگاه کتابخانه پیوندها شعر، علیه فراموشی ویژه ی 8 مارس |
خط زندگی صبحی سلیمی- 19 ساله - بانه
*پیشكش به پدرم*
از نوجوانی ، شنیدم :
من اما ، سرشارم از بوی
زندگی ، سرشارم از دوست داشتن .
دعواهی دلتنگیم ،
هر روز خطا ،
" پروین " می گوید :
و سرشارم از حس رفتن ،
حتی اگر هنوز ، اراده ی كافی
نداشته باشم !
(*مصرعی از پروین اعتصامی )
* نه ! بری جاودانگی* *پیشكش به پدرم*
یاد گرفته ام ، " نه " بگویم . . . به امید خوب شدن ! حتی اگر مادرم بگوید : " عینكت را بده ، بریت تمیز كنم "
فنجانی در دستم می شكند . . . هنوز كدبانوی ماهری نیستم . اما بلدم " نه " بگویم ؛ بری ماندن !
اگر چشمان همیشه نمناكم ، نمی خوابند ، شید به امید خوب شدن . . .
*****
شید میان گیرو دار ین همه آدم ، نشان از روزنهی تشنه ی بی تاب باشد . نگاه كن ! تمنی خورشید را . . . می دانم ! شید آنوقت ، هستی ، دوستم داشت . . . به خورشید می پیوندم . . .
|
|