بایگانی صفحه اول تازه های شعر کتابخانه پیوندها شعر، علیه فراموشی |
|
||
1 برای خیس بودنم بیست و پنج سال دلیل آوردم که زنم بیست و پنج سال بعد دلیل ِ خشک شدنم را تو می دانستی وقتی که می گفتم « دستت را بده ، واژه هام را بگیر آب در دهان من است و طغیان ِ رودی سراسر مرا تا میان ِ ران هایم رفته »
***
اقیانوس وهم ِ بیکرانه بود در تاریکی کویر از رفتن ِ تو در من تا ماندن ِ من در تو چشمی برای ِ خیس بودنم تا بیست و پنج سال دیگر اگر باقی
2
از دیگری عبور می کنیم سر تا شانه فرو رفته چانه تا شیار قدم به قدم قدمهای ِ ما فراتر از ماست که ما پایان کلامیم – در سطر های ِ گمشده
و این زن که منم از کدام خیابان می گذرد – که نسیم بوی تنش دارد و کفش هاش با راه ِ روبروش مماس نمی شود وقتی به پیش می رود روی صفحه َ سفید سر تا شانه فرو رفته چانه تا شیار – برای گذشتن تا سنگ از روی ِ واژه هاش بردارد.
3
مثل سایه می دود صورت صندلی لای ِ خاطره هام با دهان شلوغ دیوارها – از عکس و ذهن میز که از انبوه کاغذهای نوشته و نانوشته آشفته لای ِ لبخند ِ لای پنجره افتاده تفکر شرقی ِ من
در تفکر شرقی ِ من دُم جنبانک ِ زردی هوای پروبال می کند مثل ِ سرم که رنگ پستان هایم را گرفته دنبال سایه اش سوی ِ زمین برای چیدن ِ گُلی.
برای چیدن ِ گُلی صورت سایه هاست سرم
فوریه دوهزارو پنج
4 و قدم – اعتبار ِ پاهام که نمی روند پای پنجره و قدم - اعتبار ِ سرم که سوی غبار گرفته بالا ، نمی کشد بیرون و قدم - قندیل ِ سنگ به ساعت رفتن ِ قایقی نشسته به گِل و قدم - خطابه َ شن وقتی که باد می وزد توی اتاق های ِ تو در توم و قدم - نَفَس ِ کفش های منست در گوشه َ ایوان.
5
برای دو روز نَفَس پای هر درخت هفتاد سایه شدیم با سه عقرب در دست – برای راه بودن ِ راه و هفت گِره – برای درد که درد نباشد پای هر دیوار.
6
سمتِ خاک مخاطب ِ چشمهایم شد در ساعت باد تا آب های ساکن فوران ِ شن و کویر اقیانوس را پیاده رفت.
7 عبورمان از آتش معرکه ی ِ اختیار را منتشر می کند و حیرت ِ رقص در همین است که تلخ بگردی و دغدغه ات بهترین عطر ِ بادام باشد در باد و خاکستر.
ژانویه دوهزاروپنچ رباب محب
|