ترانسترومر؛ عارفی مدرن

سهراب رحیمی


ترانسترومر با یجاز و تصاویر گویی خود، واقعیت را به شكلی نو در دسترس ما قرار می‌دهد. اشعار سوررئال ترانسترومر بر ارتباط دنیی درون با جهان خارج متمركز است. سابقه تحصیل ترانسترومر در رشته روان‌شناسی موجب شده است وی علاقه زیادی به بررسی دنیی درون انسان داشته باشد. ترانسترومر از خلال اشعار ظریف و چندوجهی خود دنیی درون انسان و رابطه‌اش با طبیعت را از طریق تاملات درونگریانه بررسی می‌كند.
او نگاهی‌ نو به دین دارد. در شعرهیش اغلب از مفاهیم و كلمات ‌انجیلی استفاده شده. او از مترجمان سرودهی مذهبی‌ و متون اناجیل به سوئدی است و در شعرهیش از تركیب مفاهیم اسطوره‌ی و دینی‌ توانسته به تعریف تازه‌ی از وضعیت انسان مدرن برسد؛ همان كاری را كه میرچا الیاده در اسطوره‌شناسی‌ كرده، او در شعر انجام داده است و از ین نظر در مهارتش در به كارگیری از اسطوره، راز و رویا كه در زبانی فشرده و موجز به كار گرفته می‌شود، شاعری بی‌نظیر است. شعر ترانسترومر، بازی‌هی زبانی نیست و به همین دلیل شعر‌هیش قابل ترجمه به زبان‌هی دیگرند و مفاهیمی چون فلسفه، دین، روان‌شناسی، زیست‌شناسی‌ و تاریخ، اساس شعر‌هی او را تشكیل می‌دهند. همچنین استفاده مكرر او از نام درختان و جانوران و تلاش او در برقراری تماس با عناصر طبیعت در شعرهیش، آموزنده و نشان‌دهنده تفكر انسان سوئدی امروز است كه عرفان را در رابطه با طبیعت می‌جوید‌ و سعی‌ می‌كند آرامش و یگانگی با ذات هستی‌ را از طرق نزدیكی‌ با جنگل، كوه، دریا و رودخانه تجربه كند. در شعر او از سیاست و جهت‌گیری‌هی سیاسی خبری نیست. می‌شود گفت او یك عارف مدرن است كه به دنبال وحدت با وجود است از طریق مكاشفه در جهان شعر.


 

چند شعر از توماس ترانسترومر

ترجمه: سهراب رحیمی و آزیتا قهرمان

 

پنج قطعه برای تورو

 

باز یکی دیگر ترک کرده است

حلقه ی حریص و سنگی این شهر سنگ را

نمک شفاف ِ آبی که در  تلاطم  است

گردِ سر همه ی جویندگان حقیقی .

 

در چرخه ای ملایم

سکوت از دل زمین، بالاآمده

تا ریشه بگیرد    بروید

باانبوه  شاخ و برگ

سایه بیندازد روی مردی بر پلکان گرم خورشید

 

پایی که بی قید بوته ی قارچ را  لگد میکند.

ابری پر باران در کناره    باز میشود .

ریشه های خمیده ی درخت

مانند گوشی مسی

طنین میاندازد و برگ های ترسیده  رم می کنند.

 

گریز وحشیانه ی  خزان   پالتوی سبک اوست

بال و پرزنان   تا وقتی دوباره برگردد از میان یخ و خاکستر

روزهای آرام     گله وار می آیند

و پنجه هایشان را در چشمه غسل میدهند  .

 

 

کسی که هیچ کس باورش ندارد

 آنکه چشمه های آبگرم را          دیده است،

مانند تورو گریخته  از چشمه ی سنگ چین

و می داند چگونه در سبزه زار درونش مخفی شود

با امید و حیله گری .

  

  

دیوید تورو فیلسوف،  شاعرو آنارشیست آمریکایی متولد 1817که معتقد به سرپیچی و طغیان برعلیه قوانین شهر وندی و دولت ی بود

 

سنگ ها

 

سنگ ها یی که پرتاب کردیم  می شنوم ؛می افتند

شفاف از میان سالها.

 

پرواز کنان در اوج دره    پرند ه های جیغ کشان

در هوای سبک تر از هوای اکنون   خاموش میشوند

میلغزند چون چلچله    از قله ای به قله دیگر

تا که میرسند به سطح نهایی

در امتداد مرزی برا ی بودن

میافتند آنجا    تمام رفتارهایما ن روشن      

به سمت هیچ جایی  نه  

مگرته خودمان    جایی دراعماق

 

 

 

گوگول

 

شنل نخ نمای پوسیده     گله گرگ ها انگاری

چهره همچون تراشه ی مرمر

در حواشی نامه هایش  نشسته

 در باغی که فش فش می کند

از اهانت و اشتباه.

 

آری قلب چون کاغذی از میان گذرگاهی بی اعتنا می وزد .

حالا غروب دزدکی چون روباهی روی این سرزمین راه میرود

چمن را آتش میزند  در یک ثانیه

فضا از شاخ و سُم پر است  و   آن پایین

سُر می خورد سایه وار  در باغ های روشن پدرم

سن پترزبورگ  بر مدار تباهی   واقع شده

 

( آن زیبا را در برج کج   دیده ای ؟ )

بیچاره در شنل چون مرجانی معلق است

و اینجاپیچیده لای روز ها   ،

هم چون گذشته       رمه های خنده او را د رخود گرفته اند

اما مدت ها پیش ازاین هجرت کرده اند به مناطقی مرزی بالای آن درخت

بساط ِ لرزان آدم ها

به بیرون نگاه کن،

 چگونه میان تاریکی      کهکشان راه شیری ارواح میسوزد

سوار درشکه شعله ورت شو  و این سرزمین را ترک کن