بایگانی صفحه اول تازه های شعر کتابخانه پیوندها شعر، علیه فراموشی |
|
||
فروغ فرخزاد با هیچ شاعر دیگری قابل قیاس نیست. نه در جست و جوی زبان، آشنایی ش با ناخودآگاه، نیروهای نهفته در زبان و نه در یکی شدن اش با تن ِ مادر / زن. با این که در همین جست و جو و یکی شدن است که فرزند ِ زمان ِ خویشتن می شود. بی اعتنا به سنت ِ پوسیده ی مردمحور ِ اخلاق گرا. با زبان ِ ناآشنای ِ تن می کوشد تا شکاف ِ میان ِ تن و جان را پر کرده و بازنویسی کند. تن، نقطه ی آغاز ِ حرکت و جست و جوی اوست. در لا به لای گردن و موهایم گردش کند نسیم نفس هایش نوشد، بنوشدم که بپیوندم
با رود
ِ تلخ خویش به دریایش وحشی و داغ و پرعطش و سوزان چون شعله های سرکش بازیگر در گیردم، به همهمه درگیرد خاکسترم بماند در بستر شب و هوس / نخستین شعر از نخستین مجموعه "اسیر" آن جا که تن ِ پدر به جست و جوی یافتن ِ ارتباط میان ِ جان و تن می شود، تن ِ مادرانه چشمه ی هستی است. فروغ، شعر را هم چون تن در اختیار دارد و تن ابزار ِ شعر اوست. نوشتن از تن اگر ایمان ِ او نباشد، باور ِ او هست. تن، کلید ِ معنا بخشیدن به هستی است و لذت. زبان و تن ِ مادر تنها شیوه ای برای ایجاد ِ رابطه با من ِ یگانه نیستند؛ مادر ِ شعر ِ او با باخت، جنسیت و سنت های زنانه نیز سر و کار دارد. سنت ِ زنانه ای که از نگاه ِ شعر ِ او بسته است. بسته ی دایره ای از آهنگ ِ حرکت ِ خون در بدن. تن و تن کام خواهی در شعر ِ فروغ تنها موضوع ِ دقت ِ شاعر نیست، بلکه به یاری ِ او شکلی تجربی بر صفحه ی کاغذ می یابند. ... لبهای تشنه اش به لبت داغ بوسه زد افسانه های شوق تو را گفت با نگاه پیچید همچو شاخة پیچک به پیکرت آن بازوان سوخته در باغ ِ زرد ماه حسرت / از: اسیر فروغ در جست و جوش برای بیان، با چشم بستن به قانون و دستور می کوشد تا ما را با بخش بخش ِ تن ِ ساکت شده آشنا کند. با زبان ِ مادران ِ باستانی مان. نگاه کنید به "افسانه تلخ" و "آینة شکسته" از اسیر. در شعر "اندوه" از دفتر "اسیر" –که به گمان ِ من گوهر ِ شعر فروغ از همین شعر ظهور می کند و شعریت ِ دفتر "اسیر" از همین جا آغاز می شود- می توانیم دیگرگون شدن ِ زبان را به زبان ِ تن و تمنا بخوانیم: کارون چو گیسوان ِ پریشان ِ دختری بر شانه های لخت زمین تاب می خورد خورشید رفته است و نفسهای داغ شب بر سینه های پر تپش آب می خورد. فروغ از ظرفیت ِ چندشکلی شدن ِ زبان و تصویر گونه گی ِ واژگان استفاده می کند تا به جنسیت تصویر ببخشد. از این پس زبان ِ او هیچ شباهتی به زبان ِ باستانی ِ آشنا درباره ی آبستنی، زادن و لذت ندارد. فروغ می کوشد تا شیوه ی بیانی ِ خاص ِ تن ِ زنانه را شکل دهد. بی محابا از هر شکل و ترکیبی سود می جوید تا تصویر ِ آن ِ خودش را بیافریند. تردیدی نیست که او با ادبیات یونان ِ باستان آشنایی داشته است، وگرنه این همه تصویر "سافو"گونه یا شیوه ی بیانی که مرز ِ انواع ِ زبان شناسانه ی بیان را زیر پا می گذارد، بی سابقه ی آشنایی ناممکن است. امشب از آسمان دیده ی تو روی شعرم ستاره می بارد در سکوت سپید کاغذها پنجه هایم جرقه می کارد
شعر دیوانه ی تب آلودم شرمگین از شیار خواهشها پیکرش را دوباره می سوزد عطش جاودان آتشها از دوست داشتن / از: اسیر هر واژه ای، بی اعتنا به ریشه ی آن، از خون و شیر و اشک تا سر و تن و سنگ، طراوت و تازگی و معنای ِ نوی خود را در جای ِ تازه ش می یابد. زنجیره ی واژگان فروغ در جا و شکل ِ تازه، در خدمت نگاه و گمان ِ تازه از تن است. تلاش ِ فروغ به روشنی برای جامه ی نو پوشاندن به اسطوره واره گی ِ واژگان است. او با بازنویسی ِ عریان ِ فرهنگ ِ سنگ شده می کوشد تا برای تن، جای نوینی بیابد. این کوشش از دفتر "دیوار" بیش تر به چشم می آید. باز از همان شعر ِ نخست. "گناه": گنه کردم گناهی پر ز لذت در آغوشی که گرم و آتشین بود گنه کردم میان بازوانی که داغ و کینه جوی و آهنین بود گناه / از: دیوار بازنویسی ِ عریان ِ فرهنگ ِ سنگ شده که می گویم در همین واژه ی "کینه جوی" بازتاب دارد. به نگاه ِ و گمان مان شکل ِ تازه می بخشد. شعر برای فروغ عصای جادو است. زبان به جنسیت و تمنای ِ تنانه وابسته می شود و گاه نیز به باور و مرگ. با زبان و زبان ِ شعر بنای بزرگی می سازد که می شود تن. وصف و تصویرهای او گاه سرگیجه آور می شود. می پرسی: مگر می شود؟ بله، آسان. نگاه کنید به "اندوه پرست" از "دیوار. یا خود شعر "دیوار از این مجموعه. یا "تشنه": بر تنم تنها شراب شبنم خورشید می لغزید یا لب لغزندة مردی که با چشمان خاموشش سرزنش می کرد دستی را که از هر شاخة سرسبز غنچة نشکفته ای می چید ... و یا آخرین شعر همین دفتر، "دنیای سایه ها": شب به روی جادة نمناک سایه های ما زما گویی گریزانند ...
شعر فروغ و جست و جوی زبانی ِ او پس از این دفتر ساختاری تر، فنی تر و امروزی تر می شود. تن دیگر با واژه های تبدیل شده به مفهوم شرح داده نمی شود. هر واژه ای تبدیل به متافور می شود و شیوه ی استفاده ی او از واژه بی محاباتر. از: ما تکیه داده نرم به بازوی یکدگر در روحمان طراوت مهتاب عشق بود سرهایمان چو شاخة سنگین ز بار و برگ خامش بر آستانة محراب عشق بود بلور رویا / از: عصیان به: لبی سوزنده لبهای مرا با شوق می بوسید و مردی می نهاد آرام، با من سر به روی سینة خاموش کوسن های رنگینم رهگذر / از: عصیان تا: شانه های تو قبله گاه دیدگان پرنیاز من شانه های تو مهر سنگی نماز من سرود زیبایی/ از: عصیان یا: می مکم با وجود تشنة خویش خون سوزان لحظه های تو را آنچنان از تو کام گیرم [من] تا به خشم آورم خدای تو را. زندگی / از: عصیان
از این جا به بعد دغدغه ی زبان به دغدغه ی شکل می رسد. هنر تلاشی است برای پرکردن فضا به شکل ِ زیبا. شعر با کاربرد ِموثر ِ فضا سر و کار دارد و با کنتراست های موجود در آن. فروغ در دغدغه ی شکل به توجه دقیق بر جزییات می رسد و توجه اش به شکل ی تازه تر ِ شعر و گوهر ِ آن جلب می شود. زبان به رغم ِ محدودیت هاش کلید ِ آزادسازی است. هر حرکتی در زبان، هر متافور و تشبیهی، انتخاب است. در شعرهای مجموعه ی "تولدی دیگر" با آزادسازی و حرکت و انتخاب ِ تازه روبه رو می شویم.
"افسوس می خورم که من چرا این شروع را با "تولدی دیگر" شروع نکرده ام." "درباره موضوع شعر، به شما گفتم که شعر من با من پیش آمده است. در "اسیر"، "دیوار" و "عصیان" من فقط یک بیان کننده ی ساده از دنیای بیرونی ام. در آن زمان شعر هنوز در من حلول نکرده بود، بلکه با من همخانه بود، مثل شوهر، مثل معشوق، مثل همه آدمهایی که چندمدتی با آدم هستند. اما بعداً شعر در من ریشه گرفت و به همین دلیل موضوع شعر برایم عوض شد. دیگر من شعر را تنها در بیان یک احساس منفرد درباره خودم نمی دانستم، بلکه هرچه شعر در من بیشتر رسوخ کرد، من پراکنده تر شدم و دنیاهای تازه تری را کشف کردم." "... یک زمانی بود که نزدیک بود نیما مرا غرق کند، اما حالا احساس می کنم از غرق شدن نجات یافته ام و اگر نیما راه را پیش از من رفته است، من می خواهم آن راهی را که او در نیمه اش ایستاد و نتوانست و مجال نیافت که ناهمواری ها و سنگلاخهایش را هموار کند ادامه بدهم و به همواری اش بکوشم..." از: گفت و شنود فروغ فرخزاد با صدرالدین الهی در مجله "سپید و سیاه" – 1345
کار ِ آگاهانه ی فروغ در آمیختن ِ شکل و محتوا و توجه به زبان، همان گوناگونی است که تئوریسین های فرانسوی کریستوا، سیکو و ایریگاری (Kristeva, Cixoux, Irigaray) آن را هسته ی نوشتن ِ زنانه (écriture féminine) نامیده اند. اما آن چه که فروغ به این نظریه ی زبان ِ تن می افزاید، رابطه ای است که در شعرهاش میان آن چه روی کاغذ روی می دهد با بیرون ِ آن –با جلوه ی زبانی- ایجاد می کند. تن نگاری ِ فروغ در روشن ترین شکل، از دفتر "تولدی دیگر" رخ می نماید. فاصله گیری او از زبان سنتی، رابطه ی مستقیم با استفاده ی او از زبان ِ تن دارد. شکستن ِ قاعده برای به دست آوردن ِ سکوت و فضاهای پنهانی ِ نهفته ی زبان. سر باز زدن از شناسایی ِ آن چه که هست. شکستن و آمیختن ساختارهای گوناگون برای به دست دادن ِ نماد ِ تازه. شعرهای فروغ انگار سروده شده اند تا تفاوت ِ صدا را قابل ِ دیدن و شنیدن کنند. خواندن ِ شعرهای "تولدی دیگر" آسان نیست. باید به صدای بلند خوانده شوند. حضور ِ صدا را می طلبند که خود جزیی از تن است. این گونه تن نگاری با توجه به زمانه ای که فروغ در آن می زیست، از آن ِ خود اوست و بس. از دریچه ام نگاه می کنم جز طنین یک ترانه نیستم جاودانه نیستم جز طنین یک ترانه جستجو نمی کنم
در فغان لذتی که پاکتر از سکوت ساده غمی ست اشیانه جستجو نمی کنم در تنی که شبنمی ست روی زنبق تنم. روی خاک / از: تولدی دیگر
یکی از دلایل ماندنی بودن ِ شعر ِ فروغ همین حضور صداست. به رغم ِ کهنه شدن ِ اشارات ِ واقع گرایانه ی او در شعرهایی چون "ای مرز پر گهر" و یا "کسی که مقل هیچکس نیست" (از دفتر "ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد") گوهر شعر او به دلیل نزدیک بودن به شفاهیات، می ماند و جاودانه می شود. نمادهای که او می سازد، به کمک نشانه گذاری و ترتیب نوشتن، در خدمت ِ وزنی قرار می گیرد که قرار است از روزمره گی درگذرد. برای همین هم خوانندگان ِ دو و سه نسل پس از او به رغم ناآشنایی با بعضی اشارات، شعرش را به خوبی درک می کنند. شکل ِ شعر در خدمت ِ زبان ِ خاص ِ او چنان شخصی شده است که از مضمون درمی گذرد. از بسته بودن به هر چیز ِ بیرون از من و تن در می گذرد. زیرا کار ی او از حد و مرز ِ تجربی بودن درگذشته است. فروغ، وقایع نگار ِ تن است. او تصویری از تجربه ی تنانه به دست داده است که پیش از آن در شعر حضور نیافته بود.
آه، من پر بودم از شهوت، شهوت مرگ هر دو پستانم از احساسی سرسام آور تیر کشید آه من به یاد آوردم اولین روز بلوغم را که همه اندامم باز می شد در بهتی معصوم تا بیامیزد با آن مبهم، آن گنگ، آن نامعلوم دریافت / از: تولدی دیگر
و مثال های بسیار دیگر از همین دفتر: "وصل"، "عاشقانه" [ای شب از رویای تو رنگین شده]، "در خیابانهای سرد شب" [آه، می بینی / که چگونه پوست من می درد از هم؟]، "وهم سبز" و از یاد نبرم: سطرهایی از شعرهای مشترک با یداله رویایی "دلتنگی"، "صعود مرگ خواهانه"، "جسمانی".
همه ی نقل ها از مجموعه آثار فروغ فرخزاد، دفتر اول: شعرها و دفتر دوم: مقاله ها، مصاحبه ها و … ویراستار: بهنام باوندپور، نشر نیما، اسن، آلمان، تابستان 1381 آورده شده اند.
|