سه شعر از شمس تبریزی

1

در دل نگذارمت که افگار شوی

در دیده ندارمت که بس خوار شوی

در جان کنمت جای، نه در دیده و دل

تا با نفس بازپسین یار شوی

2

غم، با لطف تو شادمانی گردد

عمر، از نظر تو جاودانی گردد

گر باد به دوزخ برد از کوی تو خاک

آتش، همه آب زندگانی گردد.

3

عشق ار چه بلای روزگارست، خوش است

وین باده اگر چه پر خمار است، خوش است

ورزیدن عشق اگرچه کاری صعب است

چون با تو نگاری سر و کار است، خوش است

 

از کتاب گزیده مقالات شمس. انتخاب و توضیح دکتر محمدعلی موحد