دو شعر از نسیم
خاکسار
سپیده دم
برگها می خوانند از گلوی
مرغان سیمرغی بال گشوده بر شاخه های خمان بر آب آب
آب روح زلال زمین بانوی اولین جنگل، سپیده دم من
14 مارس 2009
بیدار شدن
بیدار
شدن
در شب
بی درد و ناگهان بی آنکه
حریر رویائی نوازشگرانه بیدارت کند. رفتم کنار پنجره
ایستادم روبروی دو گلدان گل نور ستارهای ناگهان از
زاویه بالای پنجره لفظ روشنی آورد. وجودم من را بیدار
کرده بود که ببینم و تامل کنم بر این دقیقه این آن
آه که چه عریان می گذشت به زیبایی
بر این گلهای سپید روشن.
|